part 5

160 27 33
                                    

ژانوس
قسمت پنجم

مارک مردد وارد اتاقِ جه بوم شد .
نگاه مضطربش رو اطراف چرخوند و در رو پشت سرش بست .
چند قدمی جلو اومد، پاکتی رو که توی دستش داشت داخل جیبش هل داد و باز هم جلو رفت .

مارک-باز_ز_رس ایم . امروز کارا_ا_گاه جدید وارد جریان پرونده م_م_میشه .

باوجود لکنتی که باز هم نتونسته بود کنترلش کنه ، با صدای بلند و رسایی خبرش رو اعلام کرد .

میز کار جه بوم رو به پنجره قرار داشت و جه بوم پشت به پنجره نشسته بود .
حجم زیادی از نور که وارد اتاق شده بود هیکلش رو تاریک و تقریبا ترسناک نمایش میداد .

جه بوم ابرویی بالا انداخت و چشمهاش رو ریز کرد تا دقیق تر اجزای چهره ی مارک رو زیر نظر بگیره .

خودنویسش رو روی میز انداخت و انگشتهاش رو زیر چونه ش بهم قفل کرد -که اینطور .

از پشت میز بلند شد و چند قدمی فاصله گرفت .
رو به پنجره ایستاد و درحالی که سیگاری بین لبهاش قرار میداد گفت-امروز میریم شرکت سوک .

بعد از گذشت یک هفته ،بازرس ایم تازه تصمیم گرفته بود تا داخل شرکت پارک سوک سر و گوشی اب بده ‌‌.

مارک-و_و_ولی تمام مدارک ج_جمع اوری ش_شدن قربان!

جه بوم پک سبکی به سیگارش زد و با ارامش دودش رو رها کرد .

سرش رو برگردوند و نگاه تیزش رو به چشمهای متعجب مارک داد-میدونم که دارم چیکار میکنم توان!

از پنجره فاصله گرفت و مسیرش رو تا رسیدن به مارک، با قدمهایی پر از حس اعتماد بنفس ادامه داد .
از نظر مارک ،جه بوم بازرس قابل و توانایی بود که همیشه برگ های برنده ای که داره رو اخر کار رو میکرد ‌. تلاش بقیه ی بازرس ها و حدس و گمانهای کاراگاه های پرونده رو به تمسخر میگیره و پرونده رو به اسم خودش تموم میکنه ‌.
مثل یک انگل از اطلاعاتی که بقیه بدست میارن استفاده میکنه و تیر اخری که هیچکس توانی شلیک کردنش رو نداره، درست وسط هدف فرود میاره ‌.
جه بوم فرد توانایی بود اما نه از لحاظ خدماتی که باید انجام میداد .
فرد توانایی بود بخاطر استفاده ی به جا از عقلش !
وقتی دقیقا مقابلش چهره ی جدی و خشک جه بوم رو دید  نا خوداگاه قدمی رو به عقب برداشت .

جه بوم-تو هم با من میای .
ابروش رو بالا انداخت و سرش رو جلو کشید-تو هم میتونی قابل اعتماد باشی .

گوشه ی لبش بالا پرید .
مارک بجز اولین دستورِ رئیسش، معنی باقی کلمات جه بوم رو متوجه نشد ‌‌.
چرا باید قابل اعتماد باشه درحالی که نه تنها مارک بلکه چندین نفر دیگه روی پرونده ی جف کار میکنن و به تمامی اطلاعات دسترسی دارن ؟!
کلمات قدرتمند ترین سلاح برای از پا دراوردن کسی هستن .
دوست، دشمن، همکار و یا زیر دست و رئیس .
کلمات میتونن تاثیرشون رو لا به لای فرو رفتگی های مغز بزارن و شخص رو وادار کنن تا کارهای غیر منتظره ای انجام بده .
کلمات کشنده ترین سلاحی هستن که بشر قبل از کشیدن ماشه میتونه ازشون استفاده کنه .
و جه بوم، اون بازرس جوون میدونست که به چه روشی با استفاده از کلمات شخصی رو تحت تاثیر خودش قرار بده و  ساعت ها ذهن کسی رو اختصاص بده به اسمش . _بازرس ایم_
به همون اندازه ای که مارک به قدرت و شایستگی جه بوم ایمان داشت و در مقابلش احساس ضعف میکرد، جه بوم هم توانایی مارک تازه کار رو دست کم نمیگرفت ...!

"ژانوس" Where stories live. Discover now