Part 7

136 27 135
                                    

نگاهِ بی روحش به درِ بسته ی آسانسور گره خورده بود .

هندزفری مشکی رنگی داخل گوش هاش فرو رفته بود و بر خلاف ظاهر ارومش، موسیقی ای متناسب با درونِ بهم ریخته و پر تلاطمش پخش میشد .

جین یونگ باعث بهم خوردن برنامه ی پرواز خودش و جکسون به تایوان شده بود .

وقتی جه بوم برای خبر رفتنشون به جین یونگ سر میزد، متوجه جسم بی جون و روح جین یونگ شد که کف زمین خاکیِ انبار افتاده بود!

در آسانسور به اهستگی باز شد ‌. جه بوم با لحظه ای مکث، از اتاقک اسانسور خارج شد .

جکسون رو دید که با فاصله ای کمی دور تر، درحالی که روی صندلی نزدیک اتاق نشسته، سرش پایین افتاده و خوابش برده بود .

لبهاش رو با زبونش خیس کرد و به قدمهاش سرعت بخشید .

مقابل جکسون ایستاد و کمی نگاهش کرد .

برخلاف سردیِ همیشگی نگاهش، چشمهاش پر شده بودن از محبت عجیب برادرانه .

پلک هاش رو روی هم انداخت و نفس عمیقی کشید .

یک قدم به سمت در قفل شده رفت و بهش نگاه کرد .

اهنگِ درحالِ پخش به دقایق پایانیش رسیده بود.

بیمارستان خصوصی ای که جین یونگ رو با عنوان مظنون داخلش بستری کرده بودن با یک سری مدارک جعلی و صد البته حضور بازرس پروندش، ایم جه بوم، اجازه ی قفل کردن در رو بهش داده بود .

دستش رو داخل جیب شلوارش فرو برد و کلید رو با سر انگشتهاش لمس کرد .

بلافاصله بعد از به اتمام رسیدن موزیک، صدای خرد شدن شیشه جه بوم رو به خودش اورد .

فکر کرد اشتباه شنیده!

هندزفری رو از داخل گوشهاش بیرون کشید و نگاه مشکوکش رو به در داد .

بارِ دیگه همون صدا رو شنید !

کلید رو میونِ مشتش گرفت و از داخل جیبش بیرون کشید، داخل قفل فروش کرد و در رو به آهستگی باز کرد .

مقابلِ چشمهاش، پسر ضعیف و ترسیده ای رو ندید .

یک آدم کاملا متفاوت داخل یکی از اتاقهای بیمارستان زندانی شده بود .

با دستهای خونی و خرده شیشه هایی که با لکه ای از خون روی زمین سقوط میکنن .

انگار چیزی جلو دارش نبود .

جه بوم مات و مبهوت به صحنه ی مقابلش چشم دوخته بود .

چنان ماتم زده و با لذت به جین یونگ و حرکاتش خیره شده بود، انگار مقابلش تابلویی وسیع میدید که رنگ های درخشان رو روش پاشیده و اثری بی همتا رو خلق کرده بودن و تنها کسی که توانایی حس این اثر معرکه رو داشت، خود جه بوم بود.

"ژانوس" Where stories live. Discover now