Part 10

119 27 27
                                    

Part 10

صدای کوبیده شدن دونه دونه ی کلید های کیبورد مثل پتک توی سر بکهیون ضربه میزد .

لبش رو گزید و سعی کرد تمام حواس و توجهش رو به خبری که طی روزها تلاش و دوندگی توی دادگاه ها، تکمیلش کرده بود بده .

"سرانجام دعواهای خیابونی به کجا ختم می‌شوند؟"

تیتر خبریش رو توی ذهنش با صدای بلند، برای بار هزارم خوند .

آهی از سر کلافگی کشید و دسته ی کیف دوربینش رو بین انگشتهاش گرفت ‌.

کیف مشکی رنگ رو با یک دست بالا کشید و روی میز قرار داد ‌.

گویا یکی از خبرنگارهای همکارش اشتیاق زیادی برای انتشار خبرش داشت .

کلید های کیبورد رو محکم تر از قبل میکوبید تا مطلب لعنت شده ش رو هرچه سریع تر تایپ کنه .

بکهیون سعی کرد ذهن و روانش رو به ارامش دعوت کنه. پلکهاش رو روی هم فشرد و نفس عمیقِ بلندی کشید ‌.

دوربینش رو از داخل کیف بیرون اورد و رم مشکی رنگ رو از داخل دوربین بیرون کشید ‌.

رم رو داخل رم ریدر قرار داد و نگاهش رو به صفحه ی بزرگ مانتیور داد .

لحظه ای حس خشم تک به تک سلولهای بدنش رو سرخ کرد و بی اراده کف دستش رو روی میز کوبید-محض رضای خدا میشه صدای اون کیبورد لعنتیت رو خفه کنی جیمین ؟!

تو دفتر فریاد زد !

فکش از شدت عصبانیت میلرزید و از نگاهِ خشمگینش آتیش میبارید!

جیمین، همکار بکهیون که خبرنگار و عکاس ورزشی بود با تعجب دستش رو از روی کیبورد پایین اورد و نگاهی مطلقا پر از حس تعجبش رو به چهره ی بکهیون ریخت-منظورت از این رفتار چیه بیون ؟

بکهیون دستش رو کلافه روی صورتش بالا و پایین کرد.

دستهاش رو بالا گرفت و روی هوا تکون داد-معذرت میخوام . فکر میکنم باید یکم به سرم هوا بخوره .

جمله ش رو به پایان رسوند و با عجله ای که بی شک برای فرار از موقعیت بود، از پشت میزش بیرون اومد .

اولین قدم رو برداشت و با هُل روی زمین لیز خورد و دوباره به سمت میزش برگشت .

گوشی موبایل و کیف پولش رو از روی میز چنگ زد و پیش چشمهای متعجب و پرسشگر همکارها و سر دبیرش، از دفتر بیرون زد .

مقابل در اسانسور ایستاد و عصبی با پاش روی زمین ضرب گرفت .

انگشت اشاره ش رو سمت دکمه ی اسانسور برد و چند بار دیگه فشردش .

وقتی در اسانسور باز شد، مقابلش چهره ی آشنای پسر جوونی رو دید که به یاد نمی اورد کی و کجا ملاقاتش کرده .

"ژانوس" Where stories live. Discover now