صدای شکستن ظرف و افتادن سینی باعث شد که کل کافه تریا به سمتش برگردن و حالا همه بهش چشم دوخته بودن ..
زانو زد و به غذای پخش شدش کف زمین نگاه کرد صدای ریز ریز خنده بچه ها رو می شنید که با نیشخند بهش نگاه میکردن..به اندازه کافی به خاطر این بچه ها گریه کرده بود..
اشکاشو پاک کرد و به دلیل اصلی و بزرگ مشکلاتش خیره شد..! اون با خیال راحت و با ابهت رو صندلی نشسته بود و حتی بهش نگاهیم نمینداخت
دلیل اینکه همه ازش متنفر بودن و اذیتش میکردن... جئون جونگکوک بود !!همه میدونستن که جئون جونگکوک از کیم تهیونگ متنفره !! و این تنفر جونگکوک باعث شده بود بقیه هم بخاطر جلب توجه جونگکوک و راضی نگه داشتنش بهش آسیب بزنن چه زبونی چه فیزیکی
اولین باری که تهیونگ جونگکوک رو دید شیش سالش بود و جونگکوک هم پنج ساله
وقتی پدر مادرش رو به خاطر حمله ای که بهشون شد از دست داد خالش تهیونگ رو از پک قرمز دگو به پک ماهِ بوسان آوردبه پارک رفته بودن و وقتی به زمین بازی رسیدن خالش بهش گفت که مثه بقیه بچه ها بره بازی کنه
تهیونگ وقتی توله هارو میدید که میپرن و خوشحالن دوست داشت خودشم کنارشون باشه حتی اگه میدونست قرار نیست ازش خوش آمد بشه و باهاش خوب رفتار کنن ولی بازم دوست داشت بازی کنه...اما قبل اینکه بتونه به بچه ها برسه توسط توله ای که به درخت تکیه داد بود گرفته شد
تهیونگ کوچولو فکر کرد اون توله هم مثه خودش تنهاعه و دنبال دوست میگرده ولی لعنت... اون کاملا اشتباه میکرد !تهیونگ تو کلاس معروفه به جواب دادن به سخترین سوال های معلم اما یسری سوال بود که تهیونگ هیچوقت نمیتونست بهش جواب بده ... مثل این سوال که
'چرا جونگکوک اینقد ازت متنفره؟؟' یا 'چیکار با جونگکوک کردی که سایَتَم با تیر میزنه؟'اینا سوالایی بودن که تهیونگ حتی خودشم نمیدونست چرا.. در اصل هیچ جوابی براشون وجود نداشت ..
اولین حرفی که تهیونگ به جونگکوک گفت فقط یه کلمه ساده بود.. ' سلام دوستم ' و بعدش یه مشت محکم تو صورتش خورده بود و دومین بار هم که خیلی اتفاقی بود فقط به خاطر اینکه تهیونگ از چند متری جونگکوک رد شده بود
از پله ها هلش داد و تقریبا نزدیک بود جونشو از دست بده..جونگکوک از همون اولِ اول که چشمش به تهیونگ افتاد ازش متنفر بود و تهیونگ احتمال میداد که جونگکوک حتی ازون قبل ترش هم ازش متنفر بوده باشه ولی خب بعدش به این نتیجه رسید که دلیل منطقی ای برای این نظریه وجود نداره...
و حالا هم که سالها گذشته هنوزم داره چوب اشتباهشو میخوره اون فقط یه سلام دوستم گفته بود... اگه بجاش نادیدهاش میگرفت و میرفت با توله های دیگه بازی میکرد شاید اینهمه اتفاق براش نمیافتاد...
YOU ARE READING
𝑫𝑰𝑺𝑨𝑺𝑻𝑹𝑶𝑼𝑺 | 𝑲𝑶𝑶𝑲𝑽
Werewolf[Completed] کیم تهیونگ همیشه میدونست که خیلی بدشانسه ! از دست دادن پدر مادرش تو بچگی و چند بار تا دم مرگ رفتن... از همهی اینا که بگذریم جفتی که اینهمه منتظرش بود کسی شد که حتی از به اسم آوردنش هم بدنش به لرزه میفتاد .. !! کسی که ترجیح داد بکشتش بج...