part 14

10.2K 1.5K 395
                                    

جلسه با سرمایه گذاران اونقدراهم که فکر میکرد استرس آور نبود ، توان این رو داشت که دومین جلسه رو هم برگذار کنه اما ترجیح داد فقط بپیچونتش..
میخواست برگرده خونه اما تصمیم گرفت بجاش به مدرسه بره

تو کافه تریا تنها نشسته بود ، بقیه بچه ها هنوز سرکلاس بودن و اون فقط با گوشیش ور میرفت هیچکس بهش نمی‌گفت چرا بجای کلاس اینجا وقت میگذرونه ، همه تا میتونستن نادیدش میگرفتن که جونگکوک واقعا بابتش خوشحال بود

زنگ نهار تو محیط مدرسه پیچید و به ثانیه نکشید که دوستاش سر رسیده بودن جونگکوک مطمئن بود که اونا حتی قبل اینکه زنگ بخوره از کلاس بیرون بودن

"پسر تهیونگو دیدی..-؟" نامجون با لحن شوک زده ای گفت ، با شنیدن اسم امگا لحظه ای نگاهش رو به نامجون داد و بدون جوابی منتظر موند تا پسر بزرگتر حرفش رو کامل کنه

با ساکت شدن میز دوباره سرش رو بالا آورد و به نامجون که شوک زده به چیزی پشت سرش چشم دوخته بود نگاه کرد
جونگکوک با برگشتنش و دیدن اون صحنه تقریبا دهنش باز موند

امگا داشت بطری شیری رو سر پسری که دیده بود چندین بار امگا رو اذیت کرده ، خالی میکرد
اما این چیزی نبود که باعث میشد دهنش باز بمونه
تهیونگ جوری بنظر می‌رسید که انگار همین الان از مجله مد بیرون پریده باشه .. موهای آبی؟ فاکینگ هل!!

اون زیبا بنظر می‌رسید و جونگکوک واقعا نمیتونست چشم ازش برداره .. قبول داشت که اون امگا در هر حالتی زیبا بوده ،
ولی الان .. یچیز دیگه بود ..

تا قبل از تهیونگ هیچوقت یه پسر رو دید نزده بود اما این فرق داشت جونگکوک تقریبا داشت با چشماش امگا رو قورت میداد.. به سختی آب دهنش رو پایین داد و دهنش رو بست

"چیه؟ چیزی نیست که بخوای بگی؟" صدای آروم و طعنه آمیز تهیونگ رو که به اون پسر می‌گفت شنید
اون امگا جرئت اینو پیدا کرده بود که به یه آلفا حمله کنه؟ هوس مردن کرده بود؟
"رقت انگیز" تهیونگ لب زد و به سمتشون راه افتاد

نگاهشو گرفت .. اون واقعا داشت به سمت میزشون میومد ، تمام تلاشش رو کرد تا چهره بی تفاوتش رو نگه داره
پسر بزرگتر فقط از میزشون گذشت و متوجهشون نشد
اصلا چرا اون شلوار لعنتیش اینقد تنگ بود؟

اون واقعا باسن خودش بود؟؟

"خب این خیلی هات بود" جونگکوک به سرعت سرشو سمت نامجون چرخوند ، پسر بزرگتر با فهمیدن اینکه چی گفته چشماش درشت شد "--نه منظورم اونطور نبود--" سرشو به اطراف چرخوند
"بذار زنده بمونم مَرد*

"اوکی فکر کنم من این تهیونگ رو بیشتر ترجیح میدم" یونگی با نیخشند گفت

"اوه قبل اینکه یادم بره جونگکوک تو به تولد جی میای؟ "نامجون از جونگکوک حواس پرتی که مشغول فکر کردن درباره باسن امگاش بود پرسید
کی باسن تهیونگ اینقد بزرگ شده بود؟ و چرا امروز شلوارش اینقد تنگ بود
"جونگکوک؟" نامجون دوباره صداش زد و جونگکوک با حواس پرتی پلک زد

𝑫𝑰𝑺𝑨𝑺𝑻𝑹𝑶𝑼𝑺 | 𝑲𝑶𝑶𝑲𝑽 Where stories live. Discover now