part 18

9.9K 1.5K 246
                                    

به چشمهای قرمز رو به روش که خیره بهش بود نگاه کرد

با شنیدن صدای غرش به سرعت از اتاق بیرون اومده بود و نزدیک بود تقریبا از پله ها پرتاب بشه ، وقتی رسیده بود تمام افراد به بیرون عمارت رفته بودن

به سرعت چشمش رو خون خالص افتاد.. خیال راحت و حس خوشحالی وجودش رو در برگرفت ، خون خالص حالش خوب بود.. میخواست به سرعت خودش رو به گرگ برسونه اما به خاطر ملاقات دفعه پیششون مطمئن نبود

گرگ در فاصله نه چندان دوری از در وایساده بود و نگاهش رو خودش بود
"تلاش کن باهاش صحبت کنی" صدای آلفا رو از پشت سرش شنید ، تهیونگ قدمی سمت گرگ برداشت ، خون خالص حرکتی نکرد و فقط بهش خیره موند
قدم دیگه ای برداشت و دوباره با نگرفتن ریکشنی بهش تقریبا نزدیک شد خون خالص با نزدیکتر شدنش غرش کوتاهی کرد ، از حرکت ایستاد نه بخاطر اینکه ترسیده بود چون چهره گرگ حالت دفاعی داشت .. اما چرا؟

"کو--" گرگ همین الانش هم به قصد رفتن سمت در برگشته بود
نه این نمیتونست دوباره اتفاق بیفته!
"درهارو ببنید" داد زد و همون لحظه درها بسته شد

در نزدیکی در خون خالص به سمتش برگشت اینبار میتونست عصبانیت رو تو چشمهاش ببینه
غرش بلندی کرد و باعث شد اطرافیان ناله ای کنن
خون خالص داشت از سلطه ش استفاده میکرد ، تهیونگ احساس ضعف رو در پاهاش حس میکرد

"تهیونگ نذار ایندفعه بره" آلفا گفت و متوجه لحن کمی ضعیفش شد سلطه جونگکوک رو آلفا هم تاثیر گذاشته بود؟ به دورور نگاه کرد همه رو زانو بودن
و فقط خودش و آلفا بودن که هنوز سرپا بودن
آلفاش داشت ازین راه جایگاه و مقام خودش رو نشون میداد

تهیونگ متعجب بود که امگای ضعیفش تنها کسی بود که سرپا بود ، بدنش داشت به آرومی تسلیم میشد میتونست حسش کنه
گرگ غرش هشدار آمیز دیگه ای کرد ، ناله ای آرومی از لب های تهیونگ خارج شد تقریبا رو زانوهاش هم شده بود

لحظه ای بعد درها باز شدن نگهبان‌ها نتونسته بودن دربرابر غرش هشدار آمیز خون خالصشون مقاومت کنن
بعد از تلاش زیاد چشمهاش رو بالا آورد ، نگاه خون خالص روی خودش بود ، دیگه عصبانیتی تو چشمهاش نبود میخواست با خون خالص حرف بژنه اما صداش همراهی نمی‌کرد

گرگ خون خالص بعد از چند لحظه با تردید سرش رو پایین انداخت و به سمت در رفت تهیونگ نمیتونست بذاره این اتفاق بیفته نمیتونست بذاره اینطوری بره بعد از اینکه هنوز به اشتباه فکر میکرد میخواد پیوندشون از بین بره نمیتونست دوباره از دستش بده ، با افکارش حس کرد امگاش حاله قدرت دورش رو شکست و گرگش غرش بلندی سر داد

گرگ از حرکت وایساد به سمتش برنگشته بود و پشتش بهش بود ، تهیونگ میدونست که باید حرکتی بزنه یا فرصتش رو از دست میده نیاز داشت حرفی بزنه که خون خالص رو وادار به گوش دادن کنه

𝑫𝑰𝑺𝑨𝑺𝑻𝑹𝑶𝑼𝑺 | 𝑲𝑶𝑶𝑲𝑽 Where stories live. Discover now