part 20

10.5K 1.4K 179
                                    

"تهیونگ؟"

"چی میخوای" امگا با چهره بی حسی سمتش برگشت ، شروع خوبی نبود اما جونگکوک نمیتونست عقب بکشه
"من اون روز سانا رو نبوسیدم"

"چی؟" چهره تهیونگ ایندفعه گیج بنظر می‌رسید

جونگکوک نفسی گرفت ، از چیزی که فکر میکرد سخت تر بود "نامجون دلیلی رو که تو اهم-"
حرفش رو قطع کرد و به تک به تک جزئیات امگای رو به روش نگاه کرد

تهیونگ بی شک زیباترین مخلوقی بود که وجود داشت ، دوست داشت پوست نرم امگارو لمس کنه
آهی کشید ، کششش نسبت به امگا از دستش خارج شده بود "اون بهت دروغ گفته من هیچوقت نبوسیدمش و بهش برنگشتم .."

پسر کوچیکتر چهره امگا رو میدید که از تعجب به چهره ناخوانایی تغییر کرد
"همم حداقل ایندفعه یه چیزی رو درست انجام دادی"
تهیونگ گفت و با حالت خاصی بهش خیره شد

جونگکوک عصبی شده بود. نامجون بهش گفته بود این قضیه به امگا بدجور آسیب زده اما انتظار نداشت تهیونگ اینطور جلوش وایسه و با عصبانیت بهش خیره بشه ، انتظار داشت امگا خوشحال بشه و خیالش راحت بشه یا همچین فاکی ای که هیچکدوم به نگاه امگا که در حال حاضر روش بود نزدیک نبود

"این چه معنی ای داره؟" بلاخره پرسید

"تو هنوزم تو راتت به فاکش دادی جونگکوک" تهیونگ بدون تغییر دادن حالتش جواب داد

آهی کشید نمیدونست چرا اینقدر داشت تلاش می‌کرد
"من هیچ کاری باهاش نکردم حتی اون موقع مثل یه رات هم نبود فاک من فقط صداش زدم اوکی؟ اما هیچ اتفاقی نیفتاد. گرگم ازش مطمئن شد .."

"منظورت چیه گرگت ازش مطمئن شد؟"

" یکاری کرد تا اون بوی بدی بگیره فقط نتونستم تحمل کنم نمیدونم چط-"

"وایسا درستشو بگم" امگا حرفشو قطع کرد کاری که جونگکوک هیچوقت بی جواب نمیذاشت اما فاک این تهیونگ بود.. چیکار میتونست بکنه؟
"تو اونو صدا زدی تا بفاکش بدی اما به خاطر گرگت کاری نتونستی بکنی یعنی اگه گرگت اون کارو نمی‌کرد تو در هر صورت بفاکش می‌دادی؟"
جونگکوک وقتی دهنش رو باز کرده بود به این فکر نکرده بود

"خب.." چی باید میگفت؟ به امگا نگاه کرد که منتظر توضیحش بود ، وقتی حرفی از دهنش خارج شد نشد امگا آهی کشید و برگشت تا درو ببنده
پاهاش همین الانش هم حرکت کرده بودن تا امگا رو نگه داره فقط میخواست تهیونگ متوجهش بشه

تهیونگ برگشت و نگاهی بهش انداخت و درو تو صورتش بست

"فااک" جونگکوک ناله کلافه ای کرد و دستش رو رو بینیش گذاشت "مشکل فاکیت چیه دقیقا؟" جونگکوک درحالی که دستش رو بینیش بود،
رو به روی در بسته داد زد

"مشکل فاکی من خوده تویی تو میخواستی یکی رو بفاک بدی درحالی که یه جفت فاکی داشتی"
تهیونگ هم در مقابل از پشت در داد کشید
امگا کی اینقدر تو حرف زدن باهاش بی پروا شده بود؟

𝑫𝑰𝑺𝑨𝑺𝑻𝑹𝑶𝑼𝑺 | 𝑲𝑶𝑶𝑲𝑽 Where stories live. Discover now