part 11

10.4K 1.6K 448
                                    

جونگکوک به این نتیجه رسیده بود که گرگش واقعا اسم خون خالص هارو ننگین کرده ، اون گرگ لعنتی از خونش به عمارت اصلی برده بودش و آبروش رو برده بود ..

اما بیشترین چیزی که از بابتش امروز صبح متعجب و شوکه شده بود اون امگا بود ،
جونگکوک واقعا از خشم اون امگا شوک زده بود ، اون هیچوقت تا به حال ، مستقیم تو چشماش زل نزده بود در واقع هیچ امگایی جرئتش رو نمی‌کرد که اتصال چشمی باهاش برقرار کنه

اینکه بگیم فقط شوکه شده چیز کمیه .. وقتی به چشمای امگا نگاه میکرد حتی کمی ترس هم نتونست درشون پیدا کنه .. چه جسارتی

دوستاش درست میگفتن .. جسارت و جرئتش به امگا هم نفوذ کرد بود .. این یجورایی .. هات بود! ولی نیاز نیست کسی بدونه !..

جونگکوک هیچی رو بجز فرو کردن بینیش تو گردن امگا نمیخواست .. وقتی کنارش بلند شد .. رایحه انگور قرمزش از خود بی خودش کرده بود .. واقعا رو پاهاش می‌لرزید و حس مستی میکرد و این حتی بدتر شد وقتی امگا عصبانی شد ..!

چجوری میتونست در برابر امگایی که دورورش میپلکید و بوی انگور قرمز میداد مقاومت کنه؟
الهه ماه واقعا کارش رو خوب انجام داد بود ..
نفس عمیقی بیرون داد

"می‌دونی اینجا نشستن و آه کشیدن طوری که انگار تمام دنیا رو سرت خراب شده چیزی رو عوض نمیکنه" یونگی گفت ،
نامجون و یونگی اومده بودن تا سری بهش بزنن

"تموم دنیا رو سرم خراب شده"

"بیخیال جونگکوک این اونقدراهم بد نیست --" جونگکوک نگاه تیزی به نامجون انداخت و باعث شد پسر بزرگتر دهنش رو کیپ کنه و دستش رو به نشونه تسلیم بالا ببره

"گوش کن جونگکوک چیزی که اتفاق افتاده دیگه افتاده و نمیتونی کاریش کنی چرا تلاش نمیکنی و یه شانس بهش نمیدی؟ "
جونگکوک نگاهشو سمت یونگی برگردوند "عمرا"

"اوکی اوکی الان مثلا میخوای چه خاکی تو سرت بریزی؟ نمیتونی برای همیشه نادیدش بگیری" یونگی اضافه کرد
" اوکی اگه مضخرفاتتون شد حالا دیگه وقت رفتنه"

"نمیشه جونگکوک باید بریم من لباس بخرم نامجون" به سرعت گفت
"نامجون مراسم رسمی میت شدنت دو ماه دیگس بعد از فارغ تحصیلیمون یعنی دوماه فاکیه بیشتر فرصت داری تا اون شت"

"نه نه جونگکوک تو نباید مهم ترین روز زندگیه منو شت صدا بزنی"
"من فکر میکردم روزی که جینو دیدی بهترین روز زندگیت بوده" یونگی گفت

"من کی گفتم مهم ترین روز زندگیم فقط یه روزه؟"
نامجون دلخور پرسید

"هی آروم باش مرد این فقط یه سوال معصومانه بود"

"..در هر صورت همشون شتن جونگکوک" با نیشخند وسط حرفشون پرید نامجون به خون خالصی که بنظر نمیرسید حرفاشون تاثیری رو گذاشته باشه نگاه کرد و آهی کشید

𝑫𝑰𝑺𝑨𝑺𝑻𝑹𝑶𝑼𝑺 | 𝑲𝑶𝑶𝑲𝑽 Where stories live. Discover now