part 27

8.6K 1.3K 91
                                    

یک هفته بود که از مهمونی گذشته بود، هردو بهم نزدیک تر شده بودن و این دلیلی بود که امگا از دست جونگکوک کمی ناراحت و عصبی بود..

"تهیونگ میشه اینقد با دهن پر غرغر نکنی؟"
جین درحالی که قطره تف افتاده شده رو صورتش رو برای بار صدمین بار پاک میکرد لب زد
"ببخشید هیونگ" تهیونگ آروم گرفت و لقمه جوییده شدش رو قورت داد

"خوردن و غرغر کردن باعث نمیشه که اون آلفای احمقت چیزی رو بفهمه فقط برو باهاش حرف بزن" جین ادامه داد 
"اگر اون اول ازت نخواسته خودت بهش بگو این چیزیه که میخوای و اونم جفتته"

این مکالمه ی دوروز پیشش با پسر بزرگتر بود و هنوز تهیونگ چیزی به جونگکوک نگفته بود و امیدوارانه منتظر آلفای خون خالص بود تا خودش درخواست کنه..

با لبهای پوت شدش هوفی بیرون داد
تو ماشین جونگکوک درحال برگشت به عمارت پک بودن و همین باعث میشد بیشتر تو فکر فرو بره
میدونست که آلفای خون خالص می‌تونه کلافگیش رو متوجه بشه اما حرفی دربارش نمیزنه

جونگکوک جلوی عمارت پارک کرد
"بالاخره بهم میگی چی باعث شده اینطور کیوت هوف بکشی یا نه؟"

"بالاخره اهمیت دادی و بپرسیدی.." با همون لبهای جمع شده غرغر کرد
"چی شده بیبی" بلافاصله کمر بندش رو باز کرد، بوسه کوتاهی رو لبهای امگا گذاشت، حالا کاملا حواسش به امگا بود "چرا میذاری من هنوزم اینجا بمونم؟"

ابرویی بالا انداخت، چهره گیج شدش کاملا مشخص بود
"منظورت چیه"

تهیونگ دوباره آهی کشید و تلاش کرد عصبانیتش رو از خنگی پسر کوچیکتر کنترل کنه..
وقتی دوباره چشمهاش رو باز کرد و چشمهای درشت منتظر آلفا، که با کیوتی رو خودش بودن رو دید عصبانیتش فروکش کرد..
"محض رضای خدا جونگکوک! دیگه چطور میخوای بهت بگم؟"
ناله کرد و جونگکوک فقط با چند پلک بهش خیره بود

اون آلفا چطور می‌تونست با پیرسینگهای رو ابرو و لبش و یا حتی دستهای تتو شده و رگدارش با نگاهش اینطور کیوت بنظر برسه؟ و البته خنگ!

"شاید اگه حرفت رو مستقیم بهم بزنی متوجه بشم" جونگکوک شمرده جوابش رو داد
"این حتی چیزیم نیست که من باید یادآورش بشم کوک، من جفتتم پس چرا هنوزم داره تو عمارت بابات زندگی میکنم؟"

تهیونگ تغییر حالت چهره آلفا رو میدید که از گیجی به تفهیم شده تغییر کرد، از بازگو کردن چندباره این موضوع به آلفای خون خالص احساس خجالت میکرد

تهیونگ در ماشین رو باز کرد، تنها چیزی که میخواست فرار کردن ازون محیط خجالت آور بود
اما صدای آروم آلفا متوقفش کرد
"بیا اینجا بیبیم" آروم به سمتش برگشت و دستهای باز جونگکوک رو که به بغلش دعوتش میکرد رو دید
اجازه نداد برای بار دوم آلفا تکرار کنه و خودش رو تو بغل آلفا جا داد

𝑫𝑰𝑺𝑨𝑺𝑻𝑹𝑶𝑼𝑺 | 𝑲𝑶𝑶𝑲𝑽 Where stories live. Discover now