{ویسکی}
♥️حتما حرف های اخر پارتو بخونین کیوتا♥️
___________________دختر دست هاش رو سمت لباس های بالاتنه اش برد و خواست از شرشون خلاص شه که با اسیر شدن مچ های هر دو دستش با دست پسر مانع این کار شد.
تهیونگ میدونست قرار نیست تا اون حدی جلو بره که مجبور به درآوردن لباس های لیسا باشه.
حتی خودش هم فقط برای تاثیر گذاریه بیشتر روی دختر بالاتنه اش رو لخت کرده بود.و فقط میخواست کمی ازش اطلاعات گیر بیاره .
مچ های دختر رو بالا سرش با یک دست قفل کرد و لب هاش رو روی گردنش کشید و کمی رد خیسی به جا گذاشت.از جام تکیلاای که برای دختر انتخاب کرده بود راضی بود.
چون هر لحظه دختر بیشتر هوش از سرش میرفت و هزیون میگفت و هر چیزی یا کاری که تهیونگ میگفت رو انجام میداد .
برخلاف تهیونگ که کاملا هوشیار بود.
پسر آروم دخترو به وسط تخت هل داد و لیسا با تبعیت وسط تخت قرار گرفت.
دختر دوباره خواست سینه های تهیونگ رو رو لمس کنه و پسر زود تر وارد عمل شد و برای بار دوم مچ های دختر و بین مشت هاش گرفت.
_خوش میگذره؟ انگار حالت خرابه!
تهیونگ با بالا تنه لخت و خیس از عرق روی لیسا خیمه زده بود ازش این سوال رو با پوزخند ازش میپورسید.
هر کسی هم که جای لیسا بود حالش خراب میشد!
پس معلومه دختر وضعیت بدی رو زیر شلوارش حس میکرد.جوریی که خیسیش شلوار جذب پارچه ای اما جذابش رو نم دار کرده بود.
+اگه تو هم جام بودی حالت خراب میشد خوشگله. اما شاید بتونیم حالمو خوب کنی...مگه نه؟
دختر با صدای دو رگه ای پرسید و ابرو بالا انداخت و با نگاه خمارش پسر رو از نظرش گذروند.
تهیونگ فقط بخاطر کشیدن اطلاعات به این دختر که تنها در نظرش یک عضوی از بانده ، کارش به این اتاق کشیده بود.
اما حالا که خودشم تحریک شده بود و نیاز به سبک شدن داشت نمی دونست داره کار درست رو انجام بده یا واقعا با اون دختر حال کنه.
عقلش دیگه بهش دستور نمی داد.
فقط هر کاری به فکرش می رسید میکرد.
دختر رو دوباره لبه تخت برگردوند و شلوار کشی لیسا رو تا ساق پاش پایین کشید.
شلوار خودش هم از پاش خارج کرد و روی لباس های تا شده پرت کرد.
چند بار به خودش گوشزد کرد نباید بیشتر از خط قرمز و حدی که توی ذهنش طرح کرده بود بگذره
لباشو به لب های لیسا رسوند و دست ازادشو زیر زانوی راست دختر برد و زانوش رو خم کرد.
YOU ARE READING
🃑𝓖𝓪𝓶𝓫𝓵𝓲𝓷𝓰 𝓗𝓸𝓾𝓼𝓮🂱
Mystery / Thriller🃑𝓖𝓪𝓶𝓫𝓵𝓲𝓷𝓰 𝓗𝓸𝓾𝓼𝓮🂱 {ژانر: جنایی/مافیایی/انگست/اسمات/عاشقانه/خشن/معمایی} {کاپل:ویکوک} {Tea:top} {⛔تا مدتی متوقف شده⛔} {کاپل فرعی:نامجین , یونمین } {زمان اپ:هر وقت به شرط ووت رسید} {15 سال مثل طوفان براش گذشت. پونزده سالی که رد...