PART ⑲ {Lincon}

705 99 13
                                    

تهیونگ تصمیم گرفت به خانه برگرده و کمی وسایل شخصی برداره و یک زنگی هم به الکس بزنه تا با هم صحبتی در کافه داشته باشن...
جین هم تصمیم گرفت به کار های عقب افتاده اش برسه مثل همیشه یه سری هم به ارباب بزند تا گزارش کیم تهیونگو کامل کنه...
____________________
(Tea)
امروز روز سختی بود.
خیلی خسته شده بودم..
تعجب کردم که چرا تست سومی نگرفتند.
ولی وقتی به لطف جین فهمیدم که تست سوم دقیقا هم صحبت شدن با شوگا بوده..
درواقع هیچ کس حتی جرعت نگاه کوتاهی به چشم های اون رو نداره..
ولی من هم به چشم هاش خیره بودم و هم تیکه هایی بهش مینداختم...
میگن خیلی ها به این مرحله سوم رسیدند ولی اگه حتی به احترام و ادب هم که شده به چشم های مین شوگا نگاه نکردند و رد شدند...
بنظرم واقعا تست چرتیه!
حتی اسم تست 'جرعت'عه...
حداقل به لطف ندانستن اینکه اون کیه هم که شده به چشم هاش خیره بودم تیکه انداختم و صحبت کردم..
اینو بزارم پای شانس؟
البته که شانس آوردم....
***
*the writer*
وقتی به آپارتمان دو طبقه اش رسید کلیدش رو از جیب ژاکتش که موقعی که در تاکسی بود آنجا پیدایش کرده بود ، با زدن دکمه ریموت در پارکینگ را باز کرد و داخل شد.
حس و حال در ورودی آپارتمان را نداشت و فقط دلش یک دوش آب گرم میخواست.
وقتی دو طبقه را رد کرد و تاخواست رمز در اصلی واحدش را وارد کند متوجه دو پاکت نامه زیر در شد.
رنگ طلاییه پاکت رویی اون رو جذب کرد ولی فعلا توجهی نشان نداد.
خم شد و آن دو را با یک دست برداشت و با دست دیگر در را باز کرد و داخل شد.
ژاکتش را درآورد و روی کاناپه انداخت و خودش روی همان کاناپه دراز کش شد.
دنبال فرستنده روی پاکت را گشت.
پاکت اول کاملا سفید بود و چیزی رویش درج نشده بود پس یکی شخصا اون رو آورده بود.
و اما پاکت دوم زمین تا اسمون با پاکت اول فرق داشت.
پشت پاکت نامه طرح ترنج های سنتیه غربیه اسیا زده شده بود و رنگ پاکت ، به رنگ طلاییه خاصی بود که هر کسیو جذب خودش میکرد.
طلاییه براقی بود و زیبا...حتی از اول هم که چشمش به پاکت خورد مجذوبش شد.
سه خط متن بی مربوط بود که توجهی نکرد یک تاج بالای هر سه خط بود.
تاج سلطنتی...
پاکت را معکوس کرد و روی آن را نگاه کرد.
ان طرف پاکت هم با ترنج طراحی شده بودند و با طلاییه براقی درست مثل پشتش بود.
هر یک از لبه های پاکت دور گیری طلایی رنگی داشت و
یک ربان طلایی رنگ بطوری دو لبه ی پاکت را به هم وصل کرده بود که انگار مثل یک مدال افتخار شده بود و در وسط ربان یک فلز طلایی رنگ که رویش کلمه ی VIP هک شده بود قرار داشت.

هر یک از لبه های پاکت دور گیری طلایی رنگی داشت ویک ربان طلایی رنگ بطوری دو لبه ی پاکت را به هم وصل کرده بود که انگار مثل یک مدال افتخار شده بود و در وسط ربان یک فلز طلایی رنگ که رویش کلمه ی VIP هک شده بود قرار داشت

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

این پاکت واقعا برای تهیونگ خیره کننده بود برعکس اون یکی پاکت که تماما سفید بود.
خودش هم نمی دانست چرا باید همچین پاکتی برایش بفرستند .
چون این پاکت هم نامی رویش درج نشده بود.
ولی با حدس اینکه ممکن است از طرف الکس برای جانشینیه برادرش باشد یا از طرف سازمان لبخند محوی زد و فکر کرد
'ممکن است این پاکت حاویه خبر خوب باشد و....
به پاکت سفید رنگ در دست دیگرش نگاه کرد.
این یکی حاویه خبر بد...'
پس خواست به قول خودش اول خبر بد را بخواند.
و بله اون پاکت واقعا خبر بد بود.
وقتی سر پاکت که نقطه چین داشت رو پاره کرد و نامه ای را با کج کرد پاکت در آورد لبخند محوش به کل ناپدید شد.
در چهره اش چیزی جز سردی مشخص نبود.
ولی درونش چیزی شبیه به جنگ جهانیه چهارم در حال شکل گیری بود!..
اون پاکت از طرف عموی نحس و حروم زاده اش بود...
پاکت و نامه اش حاویه متنی بود که هر کس آن را میخواند باید میزبان حس عصبانیت میشد...
*متن نامه*
منو که فراموش نکردی عزیزم؟
جدیدا دلم خیلی زود به زود برات تنگ میشه تهیونگ!
پدرت همیشه تو رو بغل میکرد ...یادت میاد؟
باید به منم یه سری بزنی که منم بتونم بغلت کنم...
میدونی که اگه نزنی خودم میام؟
وای دلم برای اون ناله های پر دردت تنگ شده پسر!!
چرا دیه نمیای برام ناله کنی؟
میدونی که اگه نیای بهم سر بزنی اون آپارتمان نقلی دو طبقتو میتونم خراب کنم....وایسا وایسا....میتونم حتی اتیشش بزنم..
نظرت چیه تهیونگ ؟
وای براش خیلی هیجان دارم!!
پس بهتره بهم سر بزنی!
نظرت چیه؟
وگرنه که میدونی چی میشه؟
'لینکن کیم'
*پایان متن*
هر چند که تهیونگ قرار بود از این مکان به سازمان نقل مکان کنه ...
ولی این دیگه خیلی زیادی بود!
متن نامه دست نویس بود و این دستخط رو می شناخت درسته..
دستخط عمو ی ناتنیش بود!
درسته لینکن یه بچه یتیم دو رگه ی آمریکایی کره ای بود.
که پدربزرگ و مادر بزرگ تهیونگ بخاطر بچه دار نشدن تا سن سی و دو سالگی مادربزرگ تهیونگ به فرزند خوندی گرفتند که از قضا پدر تهیونگ یه سال بعد از اون اتفاق به دنیا اومد.
دیگه حالش داشت از اون نامه به هم میخورد!
نامه را به همراه پاکتش از چند جهت پاره کرد (جر داد😂) و به حالت چرخش نمایشی مچ دستش تکه ها را در هوا پخش کرد .
انگار که در حال دیدن برف در اسمان است به تکه های پریشان در هوا خیره بود!
هواسش به پاکت طلایی جلب شد.
درسته خبر خوب!
چی از این بهتر؟
از آن طرف تمام هواسش به پاکت بود که بوقت خراب نشود ...چون این پاکت برایش زیبا بود. درسته تهیونگ هیچ وقت آشغال جمع کن نبود و چیز های چرت را دور می انداخت ولی این پاکت درست خلاف زندگیه خاکستری رنگش بود!
آن قسمتی که ربان دو لبه های پاکت را به هم وصل میکرد را باز کرد.
با یک چسب دو طرفه به هم وصل بود و باز کردنش راحت بود.
بله درست حدس زده بود!
مهمانیه باشکوه خانواده کیفر!

_______________
هایی
میدونم کم بود!
ولی قرار شد کم بنویسم ولی زود آپ کنم👌🏻
شرط ووت ۱۷ تا😄
برسونید لطفا💕
سایلنت ریدرا خیلی دوستون دارم ولی لطفا با ووتا انرژی بدین💕
راستی قراره تا چن وقت دیه یه فیکیشن به اسم
"Killer idol "
آپ کنم..
راستش نصفه شب به ذهنم رسید ایدش...
تاحالا هیچ فیکی رو مثلش ندیدم پس فکر کنم بیشتر حمایت شه😄
لطفا تیزرو بازدید بزنید:
https://youtu.be/tB21ldEij3M♥️
بایی

🃑𝓖𝓪𝓶𝓫𝓵𝓲𝓷𝓰 𝓗𝓸𝓾𝓼𝓮🂱Where stories live. Discover now