{مین شوگا ، تست 3}
_____________اون مرد با چشم هایی که عمق عمیقی از حرف امکان داشت که داشته باشن..البته زیر اون پرده سردی که داشت.
قدش تقریبا ده سانت ازم کوتاه تر بود .
اون هم مثل من در هال آنالیز کردنم بود .
تمام این لحظات در سی ثانیه اتفاق افتاد.
و بعد شروع کرد به کف زدن .
+واووو براوو...کمتر کسی به اینجا رسیده .کیم
و بعد پوزخند زد و دستاشو توی جیب های شلوارش فرو کرد.
خب اونم خوش قیافه بود...
با نگاه گنگی به چشم های کشیده که منو یاد یه هیبرید انسان و گربه مینداخت خیره شدم.
اون توی یک متری ام متوقف شد و با یه پوزخند درست مثل خودم بهم نگاه میکرد.
اگه یکی از دور ما رو میدید، درواقع دو مرد که جفتشون به دلایل نامفهومی به هم خیره شدن ، میدید که یکی از اونها به زور یه کفش لژ دار خودشو در ده سانتیه مرد دیگه نگه داشته و یه پوزخند پر رنگ روی لباش جا داده.
و مرد دیگر با لباس های خیس و نم دار که موهایش همه روی پیشونیش ریخته شده بود و ابرو هاشو پوشانده بود و با یه پوزخند به دیگری زل زده بود.
ولی خب هیچ کس از دلایل اون پوزخند ها خبر نداشت ..
چون مرد کوتاه تر به دلیل اینکه تقریبا از بین هر صد شرکت کننده برای تست های کاراموزیه سازمان که هر سه سال یک بار برگزار میشد فقط پنج یا شش نفر به این جایگاهی که الان این پسر روبه روش ایستاده بود می رسند.
و البته خودش هم هشت سال پیش این تست و داده بود و یه بار رد شده بود و برای بار دوم که تست داده بود توانست وارد سازمان بشه.
و خب این هم جا نیوفتد که در آن زمان قانونی درباره اینکه "اگر کسی برای بار اول در تست رد شود دیگر هرگز نمیتواند وارد سازمان شود" نبود و البته اون جانشین هیولا کنونی جای پدرش نبود...این خودش یک برگ برنده به حساب میامد!
درواقع آن زمان هم کمتر کسی میتوانست وارد ای نن امپراطوری شود چون تقریبا هیچ کس نمیتوانست هزار کیلو بلند کنه یا چند دقیقه کامل داخل آب بمونه نهایتا بیش تر از یک دقیقه هیچ کس نمیتوانست.
البته خودش هم به ضرب و زور یک ماه کامل فرو بردن سرش تو وان کهنه حمامش در خانه توانست با ارفاق" چون تقریبا تا مرض بیهوش شدن رفته بود " وارد شود.
و خوبیه این سازمان این است که اگر قانونی تصویب شود دیگه هرگز کنار گذاشته یا شکسته نمیشه وگرنه کسی که مسبب این کاره مجازات مرگ رو داره.
بنابرین این دو تست حدود بیست سالی هست که پابرجاست و شکسته نشده.
البته به جز دوسه پروسه که اون اشخاص با نفوذ و رشوه به کسانی که برای تست گیری انتخاب شده بودن تونستن بدون انجام تست وارد سازمان بشن که فقط تا یک ماه تونستن دوام بیارم چون به محض لو رفتن و اون اشخاص توسط خود جانشین ارباب برکنار شده که خود جانشین الان بر تخت نشسته ، اون افراد که برای تست انتخاب شده بودن به بدترین مجازات به معنی شکنجه و بعد مرگ رسیدن.
البته این اتفاق برای چهار ،پنج سال پیشه.
از اون به بعد دیگر از این نوع پروسه ها این امپراطوری به خودش ندیده البته این موضوع هم هست که کسی هم جرعت این کارو نداره...
سه سال پیش که پروسه کارآموزی برگزار شد فقط از بین دویست شرکت کننده چهار نفر توانستن وارد این امپراطوری بشن اون هم نه این بخش...
بخش هایی مثل مواظب های مواد یا انتقال برده های جنسی...و یا پیام رسان بودند.
میزان وزنه برداری و نفسگیری به نوع بخش بستگی داره.
بمعنیه اگر در بخش پیام رسان که تقریبا جایگاه بالایی داره باید هشتصد کیلو وزنه زده بده و یک دقیقه زیر آب بمانند.
بخش های جمع آوری برده و انتقال برده که بخش های مختلفی هستن باید حداکثر هفتصد کیلو وزنه زده بشه.
یا بخش مراقبت مواد باید هفتصد و پنجاه زده بشه.
اینجا حتی بخش آبدار چیه و گارسون قهوه که برای همیشه شغل ثابتی هست باید پانصد کیلو مرد ها و زن ها چهارصد و پنجاه کیلو.
و حالا الان واقعا این پسری که الان رو به روی من ایستاده توانسته هزار کیلو تمام وزنه بزنه ک یک دقیقه و بیست ثانیه هم زیر آب بمونه!
البته هنوز معلوم نیست که کدوم فرم رو پر کرده بود
یا فرم حساب دار ارباب رو پر کرده.
یا فرم بادیگارد ارباب.
و خب..فرم مشاور ارباب.
البته یه چیز هایی به گوشم خورده که کدوم فرم رو پر کرده!
_خب؟
+خب!
اون منو به از خیره شدن به چشماش و فکر کردن به این موضوعات بیرون کشید.
.
از وقتی که وارد اتاق شد مین شوگا در فاصله یک متریش ایستاده بود هیچ تکانی نخورده بود و البته از همه بدتر که بیشتر اعصاب تهیونگ رو خط خطی میکرد خیره شدنش بود که با یک پوزخند که البته رفته رفته کمرنگ تر میشد و در اخر لب هاش به یک خط صاف تبدیل شده بود و چهره ی پوکر به خودش گرفته بود .
و از آن طرف پوزخند تهیونگ پررنگ تر شده بود.
درسته کیم تهیونگ بالاخره مقداری راه رو رفته بود!(Tea)
وقتی خودم به دوستیه خودم و الکس نگاه میکنم میبینم چقد پشتم مونده.
چقدر پشتم رو خالی نکرده و پام وایساده.
واقعا آدمی مثل اون که وقتی تو دبیرستان یه سری کله پوک می ریزن سرت و روت گِل و شیر خالی میکنن و حسابی به کتک میبندنت بیاد و بادیگارداش ازت محافظت کنن و اون بچه ها رو ازت دور کنن و خودش بیاد با یه دستمال تو جینی صورتتو پاک کنه کم پیدا میشه.
خودم که فقط همین یه الکس و تو کل سال های زندگیش دیدم.
و اون پسر از اسمش که ونزنه متنفره و روی اسم الکس کراش داره و هرکی با اسم اصلشو صداش کنه حسابی کفری میشه و به دوستاش که اسم بعضیاشون الکس بود حسابی حسودی میکرد.
و حالا تا این لحظه زندگیش پاش ایستاده.من شوگا حالا داشت با یک چهره ی پوکر داشت به چشام نگاه میکرد ولی معلومه که اون هم مثل من توی فکر بود .
کمرمو صاف کردم تا به خودش بیاد
ولی زیادی تو اعماق ،عرق شده بود.
پس :
_خب؟
سوالی پرسیدم که مجبور به جواب دادن شه.
+خب!
حداقل کاری که تونستم ،با این کارم بکنم این بود از فکر درش آوردم...و به همراهش پوزخندش هم باهاش رو لباش اومد.
و خب مثل اینکه ایکیوشم پایینه !
یعنی الان دقیقا نفهمید که منظورم معرفی بود؟
+خوشبختم،مین شوگا هستم،مشاور ارباب..کیم تهیونگ شی؟
بعد دستشو دراز کرد که باهام دست بده.
منم پوزخندم نگه داشتم و دستشو گرفتم.
سفت فشار میداد.
مثل اینکه میخواست مثل یک تهدید به حساب بیاد؟
_منم خوشبختم، نیازی به معرفی هست شوگا شی؟
بعد این حرف پوزخندم پررنگ تر شد و اونم ابرویی بالا انداخت.■■■■■■■■■■
هیچی دیگه این بار هم زیاد شد.
دستم کباب شد🥺🍃
۱۱۷۹ تا کلمهه🥺🍃
عاره دیگه...
تا درودی دیگر بدرود 😂🍃✋🏻لطفا تیزرو بازدید بزنید:
https://youtu.be/tB21ldEij3M♥️
YOU ARE READING
🃑𝓖𝓪𝓶𝓫𝓵𝓲𝓷𝓰 𝓗𝓸𝓾𝓼𝓮🂱
Mystery / Thriller🃑𝓖𝓪𝓶𝓫𝓵𝓲𝓷𝓰 𝓗𝓸𝓾𝓼𝓮🂱 {ژانر: جنایی/مافیایی/انگست/اسمات/عاشقانه/خشن/معمایی} {کاپل:ویکوک} {Tea:top} {⛔تا مدتی متوقف شده⛔} {کاپل فرعی:نامجین , یونمین } {زمان اپ:هر وقت به شرط ووت رسید} {15 سال مثل طوفان براش گذشت. پونزده سالی که رد...