_راستش خیلی از نظام اینجا خبر ندارم .امیدوارم کسی پیدا بشه توضیح بده!؟
+معلومه که توضیح داده میشه کیییم...ناسلامتی سه ماه باید برای بخش رمزنویسی اموزش ببینی..مگه تو بخش رمز نویسی نبودی پسر؟!
اوه خودشه!!
فایتینگ کیم
اون با لحن خشک سرد خودش جواب داد و به نوعی طعمه رو گرفت.!
اما صبر کن...من الان چی شنیدم؟
_سه ماه اموزش؟؟؟
+اوه معلومه کیم و تازه دو سه ماه هم قراره آموزش جسمی ببینی پسر...
***
*the writer*
بعد از چند دقیقه صحبت کردن با مین شوگا سوکجین وارد اون اتاق شد و به تهیونگ گوش زد کرد که زود تر باید به کار هاشون .
بعد از خروج از اون اتاق که به لطف سوال از سوکجین بعدا معلوم شد اقامتگاه شخصی مین شوگا بوده دوباره سوکجین برای تهیونگ تکرار کرد که هر چه زود تر به کار های عقب افتاده مربوط به تهیونگ برسن.
مثل نشان دادن محل اقامت گاهش که دو ماه و نیم آموزشش را باید شب ها و بعضی ساعات بیکاری و نداشتن کلاس در آنجا سر کند.
بعد از یه راه میانبر که سوکجین بهش یاد داده بود دوباره سر از همکف ساختمان یعنی درست رو به روی در وردی سازمان قرار داشتند که سوکجین بهش گفت باید به طبقه ی اول برای نشان دادن اتاق ها برن.
تهیونگ بدون هیچ حرفی درست شانه به شانه ی سوک جین حرکت میکرد هر چند که برای بار اول بود که قرار بود به طبقه ی اول بره.
همراه سوکجین به طرف آسانسور حرکت کردند و بعد از سوار شدن و زدن کلید طبقه ی اول و زدن اثر انگشت درست بر روی دستگاه شناسایی کنار صفحه کلید ها و به گوش رسیدن صدای کامپیوتری و آشنایی که کلمه "تایید شد"را ادا کرد و در سازمان زیاد به گوشش خورده بود آسانسور به طبقه اول حرکت کرد و هر دو به سمت جهت در ایستادند.
ذهن تهیونگ رو یک سوال آشغال کرده بود و از کمی مکث به زبان آورد.
_چرا اثر انگشت؟
کوتاه پرسید و جین نگاه کوتاهی به تهیونگ انداخت دوباره رو به در برگشت و بعد از کمی مکث جواب داد.
+چون فقط کار آموز هایی مثل تو و ارشد و به همراه استاد های آموزشی و یه سری بالادستی ها حق دارند وارد طبقه اول بشنوند و این آسانسور هر چاردیواریش دوربین های قوی بسته اس.
سوکجین دستش را به طرف دیواره ها نشانه گرفت و حرفش را به پایان رساند.
_پس پله اضطراری چی؟ اونا هم دور بین دارند؟
+جلوی در هر در پله خروج دو تا دوربین و دو نگهبان هستش.چون خیلی شورشا از پله اضطراری شروع میشه...
او سعی کرد کمی شوخی کرده باشه که با نگاه خشک تهیونگ رو به رو شد پس بازم سعی کرد آخرین زور هاشو برای تغییر جو استفاده کنه.
+چیه؟نکنه تو هم میخوای شورشی باشی؟چرا اینقد جدی گرفتی پسر؟
_سوکجین شی موندم چطوری شدی یکی از ارشد ها....
خب با حرف سوکجین موافق بود...او قرار بود یک شورشی باشه...هر چند محال ممکن بود این جمله رو به زبان بیاره...
و خب خود تهیونگ نمیدونست چرا اینقدر با کیم سوکجین احساس راحتی میکرد.
حداقل می گذاشت به حساب جمله "باید تو این سازمان به کسی که قدرت داشته باشه نزدیک شد و به یه حساب دیگه که به الکس این شخص نزدیک بود."
حداقل کیم سوکجین برعکس مین شوگا که منبع انرژی منفی بود...او منبع انرژی مثبت بود.
+نیاز نیست اینجا وقتی تنهاییم اینقدر رسمی صحبت کنی بچه!وقتی تنهاییم همون جین خالی صدام کن ولی وقتی شخص سومی وجود داره اینطور صدام کنی خودم میکشمت...
تهیونگ پوزخندی زدو جواب جین رو با گفتن این جملات داد.
_حتما جین خالی...ولی تو نمیتونی منو بکشی چون آنچنان قدرتی نداری.و درضمن هیچ وقت اسم منو نصفه صدا نزن چون با شاهد بودنت درمورد اون وزنه هایی که زدم و هزار کیلویی بودن وزنشون که میدونی چقدر زود بازو دارم؟
تیکه اخر جملش رو سوالی پرسید که تاثیر بیشتری روی جین داشته باشه و بعد از تیکه انداختن و زبان درازی تهیونگ و به زبان آوردن کلمه "جین خالی"که از نظر جین هرز ترین کلمه لغت نامه بود جین مشتش رو طرف صورت تهیونگ بالا آورد و زیر لب پچ پچ کرد که معلوم بود داشت به تهیونگ فحش میداد مشتش رو انداخت و جفت دستاش رو طبق عادتی که تا الان تهیونگ ازش دیده بود پشتش گره کرد و شونه بالا انداخت و رو به تهیونگ کرد و به چشم های کشیده اش خیره شد و ادامه داد.
+میدونی مشکلت چیه تهیونگ؟اینکه فکر میکنی من فقط چیزی هستم که داری به ظاهر الانم میبینی.تو،توی این سازمان قراره یاد بگیری هیچ وقت به ظاهر قضاوت نکنی پسر. چون من ممکنه اونی که تو الان داری میبینی نباشم و یه نقاب نامرعی ولی قوی روی چهرم داشته باشم.من همین الان میتونم با کلتم که توی جیب سمت چپ کتم مخفی کردم تو رو نشونه بگیرم یا همین الان یکی از ارشد ها یا جز یکی از بالا دستی ها کنم...دارم بهت میگم هیچ وقت از ظاهر قضاوت نکن ...حداقل توی این سازمان!و اینکه هیچ وقت منو دست کم نگیر پسر..درضمن همه چی به زور بازو نیست...اینجا اگه از مغزت استفاده کنی میتونی به خیلی چیزا دست پیدا کنی پسر!
بعد جواب دندان شکن جین به تهیونگ که اگر فرد دیگه ای بجز تهیونگ بود فکش تا همین لحظه خورد شده بود ...
و البته که تهیونگ اون کلتو توی استخر دیده بود...
و خب به بیشتر حرف های جین اعتقاد داشت...
جین از در آسانسور که چند لحظه ای میشد باز شده بود، خارج شد و به سمت
اتاق های شیشه ای راه رو چهار گوشه که اگر از طبقه پایین به بالا نگاه بکنی یک سقف بلند میدیدی که تا بالا هر طبقه راه رو های سر پوشیده ی بزرگ چهار گوشه دیوار های ساختمان را گرفته بودند میدیدی. که از قسمتی که آسانسور قرار داشت حدود ۶۰۰ متر که طول هر گوشه از این مربع بود حرکت کرد.
بعد از چند قدم دور شدن از تهیونگ و وقتی مطمعن شد که پشتش نیس زیر لب ،لب زد...
+به من اعتماد نکن تهیونگ...من اونی که میبینی و فکر میکنی نیستم!!
و کی می دونست که منظور کیم سوکجین دقیقا این بود که گزارش لحظه به لحظه تمام افراد و از جمله خود تهیونگ رو به ارباب سازمان گزارش میده و البته که سوکجین منشیه شخصیه ارباب سازمانه!
و کی می دونست که تهیونگ جمله اول به من اعتماد نکن رو شنیده بود و به ذهنش خطور کرده بود چرا جین این حرفو زده بود!
تهیونگ از جواب جین تعجب آنچنانی نکرد چون به خوبی توی هجده سال اخیر یاد گرفته بود که به هیچ کس نباید اعتماد کامل داشت البته الکس رو فاکتور بگیریم و به خوبی یاد گرفته بود از ظاهر هیج وقت نباید قظاوت کرد ...
بعد از نشان دادن کلاس ها و محل تمرین و معرفی به استاد ها و ارشد های طبقه ی اول و دیدن اقامت های کار آموز ها که دقیقا چهارمین ضلع این مربع سالنی بود
انگار تهیونگ با یک هم اتاقی قرار بود تمام این دو ماه و خورده رو سر بکنه به آخرین قسمت سالن رسیدند. که بخش نظافت و خشک شویی و بخش خیاطی طبقه اول بود رسیدند.
آن دو وارد بخش خیاطی شدند و با گرفتن سایز برای تهیه لباس های جداگانه رسمی مخصوص جلسات مهم و لباس های معمولیه خود سازمان که در روز های معمولی باید استفاده بشوند.
وقتی از اتاق بیرون آمدند جین رو به تهیونگ گفت که به اتاقش که اتاق شماره ی 708 بود برود و با آنجا و هم اتاقی اش بیشتر آشنا شود و بعد از آن به خانه برود و کمی وسایل ظروری اش را بردارد و دوباره به سازمان برگردد.
به همراهش امروز و فردا هم به تهیونگ مرخصی داد تا بیشتر خودش را سازگار با شرایط فعلی کند!
بعد کمی تذکر دادن و گفتن اینکه قرار است بعدا از یک سری قانون ها که در کلاس ها بهش گفته میشه پیروی کنه مشکلی بینشون پیش نخواهد اومد راهشان تا طبقه ی پایین ، همکف ، یکی بود چون اثر انگشت تهیونگ هنوز ثبت نشده بود که آسانسور حرکت کند و اینکه باید با سوکجین همراه باشد هم مقامات محافظتی خبر داشتند...
بعد از دست دادن به هم تهیونگ تصمیم گرفت به خانه برگردد و کمی وسایل شخصی بردار و یک زنگی هم به الکس بزند تا با هم صحبتی در کافه داشته باشند...
جین هم تصمیم گرفت به کار های عقب افتاده ش برسد مثل همیشه یه سری هم به ارباب بزند تا گزارش کیم تهیونگ را کامل کنه...___________________________
های
بخاطر غیبتم زیاد نوشتم😂
مشکل خاصی نبود فقط کمی ....گشادی و بی رو حیه؟
میخوام شرط ووت بزارم...۱۷ تا؟
سایلنت ریدرا خیلی دوستون دارم♥️
فقط میشه یه کوچولو بهم انرژی بدین و ووت بدین؟
از بقیه ریدر هایی که حمایتم میکنن ممنوووننمم💕
و اما یه نکته:
اگه دیدین هر جا یه تاریخ برای آموزش گفته
دقیقا دو ماه و پانزده روز هستش نه بیشتر نه کمتر
یه کلاس صبح آموزش حفظی و یاد گیری و کلاس عصر آموزش جسمی
هالا کلا باهاشون آشنا میشین😄👌🏻
لطفا تیزرو بازدید بزنید:
https://youtu.be/tB21ldEij3M♥️💕گایز 17 تا اون یادتون نرههه💕
💕سوویت رو دوس داشته باشین💕
YOU ARE READING
🃑𝓖𝓪𝓶𝓫𝓵𝓲𝓷𝓰 𝓗𝓸𝓾𝓼𝓮🂱
Mystery / Thriller🃑𝓖𝓪𝓶𝓫𝓵𝓲𝓷𝓰 𝓗𝓸𝓾𝓼𝓮🂱 {ژانر: جنایی/مافیایی/انگست/اسمات/عاشقانه/خشن/معمایی} {کاپل:ویکوک} {Tea:top} {⛔تا مدتی متوقف شده⛔} {کاپل فرعی:نامجین , یونمین } {زمان اپ:هر وقت به شرط ووت رسید} {15 سال مثل طوفان براش گذشت. پونزده سالی که رد...