اون جی پی اس یک شنود کوچیک هم به همراه داشت که این همه چیز رو برای تهیونگ چندین برابر سخت تر از قبل میکرد. ***** دستش در حال خونریزی بود و تنها کاری که از تهیونگ بر میومد سفت نگه داشتنش با دست دیگرش بود تا شاید جلوی خون ریزی رو بگیره.. از راهرویی شبیه به سالن های بیمارستان گذشت و وقتی درب فلزیه خروجی رو باز کرد تازه اونجا بود که متوجه شد موقعیت فعلیش بیمارستان نیست و بهداری سازمانه. قبلا شنیده بود بهداری یه ساختمان جدا و کوچیکتر دقیق چسبیده به ساختمان سازمان. کمی سرش رو بالا برو و دور تا دور اون مکان رو برسی کرد.. درسته اون ساختمان اسمان خراش درست پشت بهش بود. با سوزش دوباره دستش اهی کشید و به سمت چمن های رو به روش پا تند کرد. اونجا دقیقا شبیه یه عمارت اشرافی بود . وقتی به گوشه ترین فسمت چمن ها رسید نشست و پشتش رو به درخت پشت سرش تکیه داد.
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
هوای اون روز خیلی خوب بود و نفس عمیقی کشید و پاهاش رو دراز کرد. اونجا بود که تازه متوجه سنگینیه مچ پاش شد و شلوار گشادی که خیلی شبیه به فرم بیمارستانی بود رو کمی بالا کشید که با یه مچ بند مشکی رنگ و کوچیک رو به رو شد. دوباره اه غلیظی کشید. میدونست این چیه...خیلی خوبم میدونست... اون پنج سال از زندگیشو در ارتش گذرونده بود. البته دقیق نمیشد گفت خود ارتش درواقع بخش ضد تروریستش.. اون سرگروه ده نفر از اعضای اون بخش بود و هر وقت اعضا یا خودش به ماموریتی اعزام میشن همین نوع از این مدل GPS ها به پاهای اعضا و خودش می بست که آمار خاصی رو نشون میداد. مثل علائم حیاتیه فرد که شامل ضربان قلب و فشار خون و تنفس غیر عادی رو نشون میداد. از دیگر امار هاش مکان دقیق شخص در هر کشور و مکان بود. و آخرین فناوریش...شنود بود. اون شنود به قدری ظریف و دقیق در ایمن ترین جای اون دستگاه جا ساز ی شده بود و به قدری دقیق عمل میکرد که هیچ صدایی رو جا نمیانداخت... نمی دونست دقیقا به چه دلیل اونو به پاش بستن.. اون که کاری نکرده بود..
♡♡♡♡♡♡♡♡ های خب اینم ادامه ی gps خب گایز واقعا از ووتا راضی نیسم🥺 مثلا تقریبا ۳۰۰ تا ویو داره ولی فقط ۵۰ تا ووت🥺 لطفا ووت بدین کیووتا🥺 برای پارت بعد ❤وقتی45 تا ووت رسید آپ میکنم❤ 45 تا🥺
