*ینی کاورووو فقط فاکککک :)
^اقامتگاه ولیعهد^
ولیعهد آهی میکشد و به نقشه خیره میشود.
با اینکه پدرش یک آشغال به تمام معناست، اما به هیچ وجه نمیتواند شورش را قبول کند.سرش را در میان دستانش میگیرد و فشارش میدهد.
باید فکری به درد عجیبی که مهمان این روزهایش شده، فکری کند.
سینه ی دردمندش را میان انگشتانش میگیرد و به سختی نفس میکشد.
شاید بهتر است به طبیب سلطنتی بگوید؟!
با اتمام دردش، پیرهن مچاله شده اش را مرتب میکند و به قصد باغ رز های وحشی می ایستد.اما در همین حین صدای خواجه منع حرکتش میشود.
-سرورم؟
-بیا تو خواجه...
با ورود خواجه و تعظیمش، ادامه میدهد:
-...اتفاقی افتاده؟
-سرورم، امپراتور شما رو به قصر احضار کرده اند!
جین ترسیده نیم نگاهی به نقشهی زیر تشکش می اندازد و به خواجه خیره میشود:
-نمیدونی... چرا؟
-فکر کنم بخاطر حضور شاهزادگان گوگوریو باشه!
-اون احمقااا...
با حرص، زیر لب غرید. دامنهی پیرهنش را در مشتش مچاله میکند و به سمت قصر اصلی میرود.
تمام راه را به این فکر میکرد که چرا آن "موزمار" (املاش درسته؟) وارد قصر او شده؟
نکند نقشه شروع شده؟هیچ ایدهای در این باره نداشت. پس بقیهی راه را بدون توجه کردن به موضوعات "پوچ" طی میکند.
^قصر اصلی^
-سرورم! شاهزاده تشریف فرما شدند.
-بیا تو پسرم.
جین با تعظیمی وارد میشود. سعی میکند جوری رفتار کند که مثلا گندکاری های پدرش را نمیداند. یا آن دو جوان نفرت انگیز را نمیشناسد.
بخصوص برادر بزرگتر. یعنی ولیعهد...
او به شدت از خود راضی و خودخواه و بد دهن و مغرور و...
کلا هرچه ویژگی بد، که جین تابه حال یاد گرفته است را دارا است.با تعجب نیم نگاهی به آن دو می اندازد:
-معرفی نمیکنید، سرورم؟!
-آه درسته...
شاه، میخندد و دستش را پشت کمر پسرش میگذارد:
-...کیم نامجون، ولیعهد گوگوریو و برادرش کیم تهیونگ!
نامجون با اخم، که با اتفاقات اخیری که رخ داده همچنان روی صورتش بود، بلند شد.
البته بزرگترین دلیلش نیز میتوانست خوش و بش با قاتل برادرش باشد!

ESTÁS LEYENDO
𝑆𝑒𝑎𝑡ℎ 𝑌𝑜𝑢𝑟 𝑆𝑤𝑜𝑟𝑑. 𝑁𝑎𝑚𝐽𝑖𝑛 𝑌𝑜𝑜𝑛𝑀𝑖𝑛
Ficción históricaاسمِ فیک: شمشیرت رو غلاف کن 🍃 کیم نامجون، شاهزاده گوگوریو، بعد از ده سال به کشورش برگشته و متوجه میشه که برادرش توسط شاه چوسان به قتل رسیده و میخواد انتقام بگیره... کیم سوکجین، شاهزاده چوسان، متوجه میشه پدرش یه قاتل و متجاوزِ و سعی میکنه همه چیو خو...