قبل اینکه شرو کنید به خوندن لطفاااا برگردید و به پارت قبل ووت بدید😭💘
"گیسانگ خانه چو، گوگوریو"
تهیونگ آهی میکشد و برای بار پنجم فنجان را از شراب سفید پر میکند و یک نفس آنرا سر میکشد.
نامجون، شاهزاده جوان، با کلافگی نگاهی به بردار کوچکترش میاندازد:
-بگو تو این مدتی که نبودم، چه اتفاقی افتاده؟
تهیونگ، سرش را بلند میکند و با مستی به برادرش خیره میشود:
-هـــیــونگ! نبودی جونــگسـوک هـیونگ مرد. پـدر جلوی چشـمام پـر پـر شدن. صـلح برقرار شـد و مردم بـدبـخت شدن.
اخم های شاهزاده جوان در هم تنیده میشود:
-واضح تر بگو چی میگی؟
تهیونگ، با چهرهای غمگین به بطری چینی خالی از شراب نگاه میکند، پوزخندی میزند و بطری را به دهنش نزدیک میکند:
-تقـصیـر پــادشــاه چـوســانه!
بطری را تکان میدهد و آنرا با صدای بلند رو میز میکوبد.
نامجون با گنگی نگاهی به برادرش می اندازد:
-شاه چوسان؟ اون چرا؟
پوزخندی روی لبهای پسر کوچکتر نقش میبندد:
-اون عوضی هم زنشو هم هیونگمو کشت. هاها چه مرد احمق و عوضیی.
ابروهای نامجون یا هر حرفی که از دهن پسر کوچکتر خارج میشد، بیشتر در میان هم گره میخورند:
-واضح تر بگو ته.
فریاد پسر مست بلند میشود:
-واضح تر از این چی میشهههههه؟ اینکه تهدید کرد اگه صلح نکنیم هیونگو میکشه؟ خودت میدونی پدر جوونی شون چقد با شهامت بودن. ولی اون مردک عوضی این کارو باهاش کرد.
اول زنش رو کشت تا به پدر بگه میتونه هر کاری رو بکنه. ولی لعنت، پدر باور نکرد که نکرد.
تا روزی که جنازه هیونگو تحویلش دادن.
یه جنازه سوخته...دستهای نامجون مشت شده روی زانوهایش قرار میگیرد:
-این... این.. واقعا... واقعا حقیقت داره؟
یه نفر چطور میتونه انقد عوضی باشه؟تهیونگ که نمیتوانست سنگینی سرش را تحمل کند، بدون هیچ چشم داشتی به مقام برادر بزرگترش روی کف چوبی اتاق دراز میکشید:
-هه! کجا شو دیدی هیونگ. روز به روز عوضی تر میشه.
-کاش بر نمیگشتم.
چشم های کیم تهیونگ به آخرین حد ممکن بزرگ میشوند. انگار همین جمله کافی بود تا مستی امشب را از سرش بپراند.
سریع نیم خیز شد، با زانو هایش به سمت شاهزاده رفت و دست هایش را محکم در قاب دستانش گرفت:

VOUS LISEZ
𝑆𝑒𝑎𝑡ℎ 𝑌𝑜𝑢𝑟 𝑆𝑤𝑜𝑟𝑑. 𝑁𝑎𝑚𝐽𝑖𝑛 𝑌𝑜𝑜𝑛𝑀𝑖𝑛
Fiction Historiqueاسمِ فیک: شمشیرت رو غلاف کن 🍃 کیم نامجون، شاهزاده گوگوریو، بعد از ده سال به کشورش برگشته و متوجه میشه که برادرش توسط شاه چوسان به قتل رسیده و میخواد انتقام بگیره... کیم سوکجین، شاهزاده چوسان، متوجه میشه پدرش یه قاتل و متجاوزِ و سعی میکنه همه چیو خو...