^اقامتگاه ولیعهد چوسان^
چند روزی از آن سکس عجیب، در جنگل گذشته بود و جین هنوز هم با احتیاط و درد راه میرفت.
امشب هم، ولیعهد گوگوریو، طی پیامی محرمانه به او گفته بود که همدیگر را مخفیانه ببینند.جین،نگاهی به تاریکیی که بر شب حاکم شده بود می اندازد.
-نامجون دیر کرده!
در همین حین، درهای ورودی اتاقش باز میشود و نامجون وارد اتاق میشود.
کمی به جینی که با لباس خوابش روی تخت دراز کشیده بود، خیره میشود. سپس به سمتش قدم بر میدارد:
-منتظر من موندی؟
جین با خجالت، می ایستد:
-دیر کردی!
نامجون خودش را به جین می رساند. چنگی به کمرش میزند و او را در آغوش میگیرد:
-دلت برام تنگ شده بود؟
جین لبش را میگزد.
-یا شایدم... سوراخت تنگ شده بود؟
جین، مشت آرامی به بازویش میزند:
-اذیت نکن! چرا خواستی همو ببینیم؟...
با چشمکی لب میزند:
-دلت برام تنگ شده بود؟
نامجون دستش را وارد شلوارش میکند و به باسنش چنگ میزند:
-نه! دیکم دلش برا سوراخت تنگ شده بود.
ناباورانه، از آغوشش فاصله میگیرد و درد قلبش را ندید میگیرد.
به سمت تخت قدم برمیدارد و روی آن دراز میکشد.
خش خشی از پشت می آید و به دنبالش، نامجون خودش را روی جین پهن(!) میکند.لبش را به پشت گردن جین میچسپاند، بوسه ای خیس بروی آن میزند:
-میدونی، دلم برات تنگ شده بود...
جین، همانطور که لبش را برای جلوگیری از ناله به بالشت چسپانده بود، میگوید:
-برا من یا سوراخم؟
نامجون تک خنده ای میزند:
-کوچولوی حسودم!
دست میبرد و لباس را تا کمر جین بالا میبرد.
-با این لباسا خیلی خواستنی شدی!
بدون هشداری، شلوار جین و زیر شلواری یش را از تنش خارج میکند.
جین، با حس هوای سرد اتاق دور عضوش، هیس ـی میکشد.
سرش را به عقب خم میکند و با ناباوری نامجون را صدا میزند.

ESTÁS LEYENDO
𝑆𝑒𝑎𝑡ℎ 𝑌𝑜𝑢𝑟 𝑆𝑤𝑜𝑟𝑑. 𝑁𝑎𝑚𝐽𝑖𝑛 𝑌𝑜𝑜𝑛𝑀𝑖𝑛
Ficción históricaاسمِ فیک: شمشیرت رو غلاف کن 🍃 کیم نامجون، شاهزاده گوگوریو، بعد از ده سال به کشورش برگشته و متوجه میشه که برادرش توسط شاه چوسان به قتل رسیده و میخواد انتقام بگیره... کیم سوکجین، شاهزاده چوسان، متوجه میشه پدرش یه قاتل و متجاوزِ و سعی میکنه همه چیو خو...