Ep17

1.4K 292 118
                                    

^اقامتگاه ولیعهد چوسان^

چند روزی از آن سکس عجیب، در جنگل گذشته بود و جین هنوز هم با احتیاط و درد راه میرفت.
امشب هم، ولیعهد گوگوریو، طی پیامی محرمانه به او گفته بود که همدیگر را مخفیانه ببینند.

جین،نگاهی به تاریکیی که بر شب حاکم شده بود می اندازد.

-نامجون دیر کرده!

در همین حین، درهای ورودی اتاقش باز میشود و نامجون وارد اتاق میشود.

کمی به جینی که با لباس خوابش روی تخت دراز کشیده بود، خیره میشود. سپس به سمتش قدم بر میدارد:

-منتظر من موندی؟

جین با خجالت، می ایستد:

-دیر کردی!

نامجون خودش را به جین می رساند. چنگی به کمرش میزند و او را در آغوش می‌گیرد:

-دلت برام تنگ شده بود؟

جین لبش را میگزد.

-یا شایدم... سوراخت تنگ شده بود؟

جین، مشت آرامی به بازویش میزند:

-اذیت نکن! چرا خواستی همو ببینیم؟...

با چشمکی لب میزند:

-دلت برام تنگ شده بود؟

نامجون دستش را وارد شلوارش میکند و به باسنش چنگ میزند:

-نه! دیکم دلش برا سوراخت تنگ شده بود.

ناباورانه، از آغوشش فاصله می‌گیرد و درد قلبش را ندید میگیرد.
به سمت تخت قدم برمی‌دارد و روی آن دراز میکشد.
خش خشی از پشت می آید و به دنبالش، نامجون خودش را روی جین پهن(!) میکند.

لبش را به پشت گردن جین میچسپاند، بوسه ای خیس بروی آن میزند:

-میدونی، دلم برات تنگ شده بود...

جین، همانطور که لبش را برای جلوگیری از ناله به بالشت چسپانده بود، میگوید:

-برا من یا سوراخم؟

نامجون تک خنده ای میزند:

-کوچولوی حسودم!

دست میبرد و لباس را تا کمر جین بالا میبرد‌.

-با این لباسا خیلی خواستنی شدی!


بدون هشداری، شلوار جین و زیر شلواری یش را از تنش خارج میکند.
جین، با حس هوای سرد اتاق دور عضوش، هیس ـی میکشد.
سرش را به عقب خم میکند و با ناباوری نامجون را صدا میزند.

𝑆𝑒𝑎𝑡ℎ 𝑌𝑜𝑢𝑟 𝑆𝑤𝑜𝑟𝑑.  𝑁𝑎𝑚𝐽𝑖𝑛 𝑌𝑜𝑜𝑛𝑀𝑖𝑛Donde viven las historias. Descúbrelo ahora