جه هیون و خانواده اش به خونه برگشتن، جه هیون هم که میدونست همین الانش خم حسابی برای برگشتن پیش ته یونگ دیره سریعا از خانواده اش خداحافظی کرد و رفت تو حیاط و سوار ماشینش شد، تو فاصله ای که در پارکینگ باز بشه گوشیش رو چک کرد که متوجه پیام ته یونگ شد.
"من دارم میخوابم! شب بخیر"
با خوندن این پیام ته یونگ حسابی ناراحت شد، خیلی دیر کرده بود!
بعد از حدودا چهل و پنج دقیقه رسید، ماشین رو پارک کرد و پیاده شد، میدونست ته یونگ خوابه برای همین با کلید در رو باز کرد و وارد خونه شد، تمام برقها خاموش بود و فقط لامپهای هالوژنی سالن روشن بودن و فضای آرومی رو ایجاد کرده بودن.
از پلهها بالا رفت و وارد اتاقش شد، ته یونگ خیلی آروم زیر ملحفهی تخت خوابیده بود و حسابی تو چشمهای جه هیون کیوت به نظر میومد.
جه هیون بدون تعویض لباسهاش کنار ته یونگ روی تخت نشست و موهاش رو آروم نوازش کرد ولی مثل اینکه خواب ته یونگ زیادی سنگین نشده بود و آروم چشمهاش رو باز کرد، با چشمهای نیمه باز و قیافهی کیوتش به جه هیون نگاهی انداخت، آروم گفت: جه هیون...
جه هیون: بیدارت کردم!
ته یونگ: عیبی نداره... نمیخواستم بدون اینکه تورو بیینم بخوابم، ولی خوابم برد.
جه هیون لبخندی زد: حالا بخواب.
ته یونگ لبهاش رو آویزون کرد: نمیخوام!
جه هیون: چرا؟ امروز تنها بودی و حسابی حوصلهات سر رفته! مطمئنم خیلی خسته شدی.
ته یونگ: ولی الان که تو اومدی دلم نمیخواد بخوابم.
جه هیون موهای ته یونگ رو از روی پیشونیش کنار زد: اما من خوابم میاد، خیلی خستهام.
ته یونگ مثل یه گربه ی کوچولو بیشتر زیر ملحفه خزید و روش رو از جه هیون برگردوند، جه هیون لبخندی زد و دستش رو روی شونه ی ته یونگ گذاشت: هی قهر کردی؟ بیبی...
ته یونگ: بگیر بخواب دیگه مگه خسته نبودی!؟
جه هیون خندید و کنار ته یونگ دراز کشید و از پشت ته یونگ رو بغل کرد: لوس!
ته یونگ غر زد : یاااا له شدم!
جه هیون: عیبی نداره!
ته یونگ: ولم کن! برو لباساتو عوض کن و بگیر بخواب!
جه هیون: خب نمیخوام بخوابم.
ته یونگ: تا الان که خسته بودی! چی شد یهو؟
جه هیون بوسه ی آرومی روی گردن ته یونگ زد: از این بیبی خوش مزه بگذرم و بخوابم؟
و دوباره بوسه ای روی گردن ته یونگ زد.
ته یونگ سعی کرد خودش رو از جه هیون جدا کنه: هی... ولم کن...
جه هیون با لحن شیطونی گفت: نمیخوام!
و شروع کرد به بوسیدن جای جای گردن ته یونگ، جه هیون خوب میدونست که ته یونگ روی گردنش حسابی حساسه!
جه هیون آروم ته یونگ رو برگردوند سمت خودش و لبهاش رو بوسید: آشتی؟
ته یونگ لبخند بامزه ای زد: باشه!
جه هیون دوباره ته یونگ رو بوسید.
ته یونگ نگاهی به سر تا پای جه هیون انداخت: خیلی بهت میاد این لباسها، یه ددی واقعی شدی!
جه هیون خندید: وقتی بهم میگی ددی یه حس عجیبی بهم دست میده!
ته یونگ لبهاش رو غنچه کرد: چه حسی؟
جه هیون دستهاش رو دور کمر ته یونگ حلقه کرد: اینکه یکمی با بیبیم بازی کنم!
ته یونگ که خوب منظور جه هیون رو فهمید کل صورتش از خجالت قرمز شد: هی ولی ما دیروز...
جه هیون: فقط یکمی!؟
ته یونگ چیزی نگفت، جه هیون هم از این سکوت ته یونگ جواب مثبت ته یونگ رو دریافت کرد.
خودش رو یکمی بالا تر کشید و به تاج تخت تکیه داد و نشست، ته یونگ از زیر ملحفه بیرون اومد و روی پاهای جه هیون نشست.
جه هیون دستهاش رو دو طرف کمر ته یونگ گذاشت و به لباسهای ته یونگ نگاه کرد که حسابی ته یونگ رو براش جذاب میکرد، تیشرت بلند و نازک کرم رنگش که روش یه اموجی توت فرنگی (🍓) بزرگ داشت، تقریبا تا بالای زانو هاش اومده بود و جوراب ساق بلند سفید رنگش!
جه هیون دستش رو روی لبه ی تیشرت ته یونگ گذاشت و بالا کشیدتش و با پاهای برهنه ی ته یونگ رو به رو شد، لبخندی زد: بیبی آماده بوده؟
ته یونگ ریز خندید: نه!
جه هیون: ولی این لباسا یه چیز دیگه میگن!
ته یونگ: خب من دلم میخواد اینجوری لباس بپوشم... دلیل نمیشه که!
جه هیون دستش رو روی باسن نرم ته یونگ کشید و آروم انگشتهاش رو تو فاصلهی بین دو طرف باسن ته یونگ بالا و پایین کشید.
ته یونگ خودش رو به جه هیون نزدیک تر کرد و دقیقا بین پاهاش نشست، و این حالت نشستنش باعث میشد جه هیون بیشتر تحریک بشه! ولی جه هیون واقعا قصد نداشت با فاصله ی یه روز دوباره یه رابطهی کامل داشته باشن.
آروم انگشت وسطش رو وارد ورودی ته یونگ کرد، ته یونگ ناله ی آرومی کرد.
و جه هیون انگشت بعدیش رو اضافه کرد، ته یونگ به کمرش قوسی داد و لب پایینش رو با دندونش گزید.
جه هیون انگشت بعدیش رو هم وارد کرد که ته یونگ با ناله گفت: ددی... آه
جه هیون لبخندی بهش زد و چهارمین و آخرین انگشت رو وارد حفرهی تنگ ته یونگ کرد و انگشتهاش رو تند تند توی اون حفره ی داغ و تنگ حرکت داد.
ته یونگ مدام ناله میکرد: آییی ددی... من اونو میخوام...
جه هیون: هیس بیبی! برای امشب همین کافیه!
ته یونگ: آه... نه... این کمه!
جه هیون انگشت بعدیش رو اضافه کرد که باعث شد ته یونگ از درد دیگه چیزی نگه.
جه هیون خودش هم خوب میدونست امکان نداره با پنج تا انگشت بتونه ته یونگ رو به اوج برسونه.
ته یونگ که حسابی تحریک شده بود یکمی خودش رو پایین تر از بین پاهای جه هیون کشید و شروع به باز کردن کمر بند شلوار جه هیون کرد، و شلوار و لباس زیر جه هیون رو پایین کشید.
جه هیون حسابی با این کارهای ته یونگ تحریک میشد! ته یونگ خیلی بامزه و کیوت و در عین حال سکسی و هات بود! دقیقا چیزی که ایده ال تایپ جه هیون بود!
جه هیون انگشتهاش رو از ته یونگ بیرون کشید و ته یونگ بلافاصله، آروم آروم روی عضو جه هیون نشست.
ته یونگ: آه ددی... انگار از دفعه ی قبل بزرگ تر شده.
جه هیون خندید، همیشه عاشق همچین پوزیشنی بود و فکر نمیکرد ته یونگ خود به خود همچین چیزی رو انتخاب کنه!
بالاخره ته یونگ کاملا روی عضو جه هیون نشسته بود، شروع کرد به حرکت دادن خودش، حسابی درد میکشید ولی این درد رو دوست داشت.
جه هیون دستهاش رو دو طرف کمر ته یونگ گذاشت و به ته یونگ تو حرکاتش کمک کرد.
ته یونگ قوسی به کمرش داد و ناله کرد: ددی... آی...
جه هیون هر لحظه بیشتر از لحظهی قبل تحریک میشد و حرکات ته یونگ آروم تر از چیزی بودن که نیازش رو برطرف کنن.
بدون اینکه عضوش رو از ته یونگ خارج کنه، از جاش بلند شد و روی زانوهاش نشست و ته یونگ رو به روش خم شد، جه هیون محکم درون ته یونگ میکوبید و با هر ضربه اش ناله ی آرومی از ته یونگ شنیده میشد.
بعد از چند لحظه، درد کاملا به لذت برای ته یونگ تبدیل شده بود.
ته یونگ: آه... محکم تر... ددی همونجا... آی...
جه هیون به حرف ته یونگ گوش داد و به همون نقطه ی مورد نظر محکم تر ضربه زد.
ته یونگ: آه...
ته یونگ با سرعت با دستهاش عضوش رو میمالید، از طرفی جه هیون محکم به پروستاتش ضربه میزد و ته یونگ رو به اوجش نزدیک میکرد.
ته یونگ: من... دارم میام... ددی...
جه هیون نقس عمیقی کشید: منم...
ضربه ی آخرش رو محکم زد و با فشار درون ته یونگ خالی شد و بعد از چند لحظه ته یونگ توی دستهاش و روی شکمش خالی شد.
هر دوشون نفس نفس میزدن، جه هیون سریع از ته یونگ بیرون کشید و روی تخت دراز کشید.
ته یونگ هم کنارش دراز کشید: ددی... خیلی خوب بودم؟
جه هیون لبخندی به ته یونگ زد: عالی بودی!
***
YOU ARE READING
LET HIM GO Season 1 / بزار اون بره فصل اول
FanfictionCouple(s): JaeYong - YuWin Character(s): Johnny, Mark, Wendy Genres: Romance, Angst Summary: جانگ جههیون تنها وارث خاندان جانگ، بعد از تحصیل و زندگی در آمریکا، برای پیدا کردن دوست دوران کودکیش، تصمیم میگیره برگرده کره... ❗️Check "i Killed For Us...