چپتر1؛ مقدمه

308 55 16
                                    

دیدار مجدد

فقط اون فرد از گذشته جدید و نو شده بود.

****

با نزدیک شدن به پایان سال، برف سبک تر شده بود، و مسیر آدمایی که با عجله به خونه هاشون میرفتن بخاطرش مسدود شده بود.

یه تصنیف لرزون توی یه ماشین به تکرار پخش میشد، صدایی از کسی درنمیومد، و جو اطرافشون یکم معذب کننده بود.

شو شیلین یه دستش روی فرمون بود، نگاهی به جلو انداخت، و به ردیف ماشین‌های پشت سر هم که انگار دیگه تا خط افق میرفتن نگاه کرد، چراغ ترمزا یکی یکی روشن میشدن، و معلوم نبود وقت کدوم گل نی تازه میتونستن از این ترافیک خلاص بشن، اون نگاهی به کنارش انداخت، آقای دو شون رو صندلی شاگرد سرش رو روی دستش نگهداشته بود، و با گیجی تماشا میکرد، خیلی سال بود که ندیده بودش، و دو شون یذره هم قصد نداشت که به اون توجه کنه.

شو شیلین یواشکی آه کشید، و یهویی از مهارت فوق العاده ی رانندگیش استفاده کرد تا سر ماشین رو تو فضای خالی کنار خیابون بچرخونه، و توی کوچه ی کوچیک کناری رفت.

دو شون درنهایت بخاطرش شوکه شد، و سرش رو کج کرد تا نگاهی به اون بندازه.

شو شیلین که تمام مدت از گوشه ی چشمش اونو هدف گرفته بود، فورا گفت: "رفتن از میانبر احتمالا میتونه یکم سریعتر باشه، من میخوام......"

دو شون با پوزخند سردی جواب داد: "هرچی زودتر از شر من خلاص بشی؟"

شو شیلین: "......سر راه گل بخرم."

اون دوتا تقریبا همزمان دهن وا کردن، و باز همزمان دهنشونو بستن. شو شیلین اخم کرد، انگار میخواست از کوره در بره، ولی باز تحمل کرد.

"هنوزم طرز رفتارش همونه، از چیش عصبانی میشی؟" شو شیلین فکر کرد، و تمام حواسشو به کوچه ی کوچیک آشفته ای که توش رفته بود داد.

بازتاب صدای باد شمال غربی با واق واق سگ کاملا درتضاد بود، صدای خواننده ی تصنیف ضعیف بود، و دیگه داشت نفسای آخرشو میکشید.

شو شیلین ماشین رو دم در گل فروشی ای به اسم "لائو یه" متوقف کرد، گوشیش رو درآورد و یه شماره گرفت: "مم، منم. جلو در مغازتم، برام چندتا گلدون پرتقال مینیاتوری و ارکیده ی شاپرکی و ازین چیزا بیار، هدیه واسه تعطیلات سال نوعن." (لائو یِه معنی بابابزرگ میده، منتها اینجا ماجرا داره که بعدا متوجه میشین)

صدای بلندی اون سمت تلفن بود، صدا از بلندگو بیرون اومد، هوا رو شکافت و تمام فضای محدود سمت راننده رو پر کرد: "شیائو لین-زی، تو هنوزم میخوای گل بخری آ! من شب پدیده های نجومی رو تماشا میکردم، و واست یه پیشگویی کردم، به یه مصیبت بزرگ قراره بربخوری." (شیائو بعنوان پیشوند و زی هم پسوند هستن، هردو برای مخاطب قرار دادن میتونن به اسم فرد بچسبن)

guomen; pass through a door (persian translation)Where stories live. Discover now