پریدن از خواب
اون خودش هم بخاطر این فکر جا خورد و ترسید، و دو شون با کندی پس از حادثه فهمید که یکم منحرف شده.
****
ولی دوتا الهه ی محترم بودن که همیشه میتونستن احساسات نوجوانانه رو تضعیف کنن، یکیشون اسمش "کنکور"، و یکی دیگه اسمش "تعطیلات" بود.
تعطیلات زمستونه ی دو شون به نسبت شو شیلین ده روز زودتر شروع شده بود، نهایتا دیگه میتونست توی دو سمت درحال دوییدن نباشه. اون از صبح تا شب تو خونه به کارای خودش میرسید، بعضی وقتا بیرون میومد و یکم تو کارا به خاله دو کمک میکرد، بجز صبح و عصر که سگ رو واسه پیاده روی میبرد، با بیکاری نمیرفت بیرون ول بگرده، و یه "بچه ی مردم" استاندارد بود.
شو شیلین کارنامه ی رکوردشکن پایان ترمش رو درآورد، و جرعت و جسارتش رو جمع کرد که برگرده خونه و به معلم دو نشونش بده، اینبار دونفر بحثشون نشد—دلیل اصلی دعوای دفعه ی قبلشون بخاطر عدم موافقت بود، شو شیلین حس میکرد بد نیست، و دو شون حس میکرد خیلی افتضاحه—اینبار هردوشون نظر مشترکی داشتن، حس میکردن روی کارنامه شو توئنزو یه تپه گوه کشیده شده.
درنتیجه وقتی دو شون شروع به دود کردن کرد، شو شیلین بصورت یکطرفه علامت عدم تمایل به نبرد رو آویزون کرد، سرش رو پایین انداخت و گوش داد.
"راستشو بخوای، واقعا یکم نمیفهمم." دو شون این بدردنخور معمولا آروم و سر به زیر بود، مگه اینکه شروع به تیکه انداختنای سوزناک میکرد، اونوقت فورا میتونست هنرنمایی بی توقف حرف زدن اضافه رو بدست بیاره، "برای چندوقت پیش تو هیچکار نکردی، بقیه سخت درس خوندن، برای همینم اینکه یکم جلوتر بیوفتن هم خیلی نرمال بود—چیزی که نمیتونم بفهمم اینه که، چرا اونایی که بلد بودی رو الان باز بلد نیستی؟"
شو شیلین چهره ی اون که باکمال جدیت مردد بود رو دید، انگار از اینکه همچین گونه ای از نسل انسان هم به شکل غیرمنتظره ای قابلیت "فراموشی" داره کاملا شوکه شده بود.
شو شیلین واسه اینکه اون تو حرف زدنش صرفه جویی کنه، ناچارا پیشقدم شد و با مسخره کردن خودش گفت: "این، خیلی نرماله، من وقتی بچه بودم بیشتر از یه ماه واسم طول کشید تا به دودو یاد بدم بشینه و دست بده، تازه یاد گرفته بود که به اسباب کشی خونمون خوردیم، و اونو واسه یه ماه سپردیم خونه ی یکی دیگه، وقتی برگشتم بازم گوه بلد نبود."
دو شون: "......"
ازونجا که شو شیلین دیگه حس میکرد با دودو توی یه ردیف ایستاده، پس اونم واقعا هیچی واسه گفتن نداشت.
"درسای نظری توی متوسطه خیلی ساده تر از هنرای آزادن،" استاد دو نشست، و لحنش از کنایه و حرفای طعنه آمیز به تحقیر جدی تبدیل شد، "فقط یسری فرمول فوق العاده ساده و طرز فکر رو یاد میدن، طبقه بندی موضوعات خیلی منطقین، بخش اصلیش هم خیلی واضحه، دقیقا چیش واسه شماها سخته؟"
VOCÊ ESTÁ LENDO
guomen; pass through a door (persian translation)
Romanceمقدمه ی نویسنده تو سایت ادبیات شهر جینجیانگ: اون در تنگه، و مسیر باریکه-انجیلِ متی جزئیات بیشتر درباره کاپل توی ستون شخصیت اصلی، اینبار تاپ دوکلمه ایه. هپی اندینگ، مواظب (کاپل) معکوس باشین=w= برچسب مطالب: عشق مدرن، زوج ستیزه جو اما عاشق شخصیت اصلی:...