چپتر 34؛ پیاز

61 25 18
                                    

کنکور

انگار میخواست آدم بخوره

****

هیچکس نبود که از بچگی حواسش به ثای جینگ باشه، هیچکسیم به اینکه اون باید برای چی آماده بشه توجهی نداشت، هیچکس اونو همراهش به سفرهای طولانی نبرده بود، هیچکسیم حتی تو ذهنش این فکر رو نداشت که بره براش کارت شناسایی افراد زیر سن قانونی بگیره. این سال بخاطر ثبت نام کنکور، تازه اون کارت خیلی کوچولو رو گرفت. اونموقع ها برای سوار قطار شدن هنوز سیستم نام حقیقی نبود، و هواپیما هم که اصلا ربطی بهش نداشت. ثای جینگ نمیدونست این کارت شناسایی خیلی کوچیک بجز برای کنکور میتونه چه فایده ی دیگه ای داشته باشه، حتی نمیدونست در بانک از کدوم طرفی باز میشه. (سیستم نام حقیقی: سیستم شناسایی کاربران، برای همین قطار بانکای شخصی گوشی اینترنت و چیزای دیگه)

پول تو جیبی یا پول زیادی که بعنوان عیدی میدادن هیچوقت هیچ ربطی به ثای جینگ نداشتن، و اون هیچ پول کلانی واسه پس انداز کردن نداشت، تو تصور ثای جینگ، "کارت بانکی" و "حساب بانکی" و از اینجور چیزا، مال بچهای امثال شو شیلین که از خانواده های مرفه بودن محسوب میشد.

اون فقط میتونست مثل یه پیرزن با پاهای بسته، یه کپه سکه و اسکانس های کاغذی خرد جمع کنه، بعدش تمام دارایی هاش رو توی یه جعبه ی کوچیک قایم میکرد، هردفعه که میذاشت و برمیداشتش باید نهایت احتیاط رو براش صرف میکرد، و مخصوصا باید وقتایی رو انتخاب میکرد که اون عموی انگلش خونه نباشه، برداشتن و گذاشتنش که تموم میشد، بازم بادقت یچیزی روش میذاشت.

اما حتی بااینکه اینهمه هم از مغزش کار میکشید، تهش بازم نتونست اون دارایی ناچیزش رو حفظ کنه.

ثای جینگ شبیه کسی که رعد و برق بهش خورده باشه برای مدت کوتاهی سرجاش گیج موند، یهویی از در اتاق به بیرون هجوم برد، و اتفاقا دم در به عموش برخورد، اون شرابخور پست آواز کوچیکی رو زمزمه میکرد، بوی گند سر تا پاش رو گرفته بود، ظاهر پستی داشت، و اینکه آدم صداش بزنی کاملا باهاش نامتناسب بود.

اون شرابخور فکر میکرد اون سرراهشه، یه دستشو دراز کرد که ثای جینگ رو هل بده و تلوتلو خورد، و بدون فکر کردن فحش داد: "حرومزاده کوچولوی پول حروم کن."

مشتای ثای جینگ محکم شدن، و صداش یکم میلرزید: "عموی دوم، شما بودی که به جعبه بیسکوییت توی کمد لباسای من دست زدی؟"

شرابخور چشماشو باریک کرد، و با صورت سرخ ناشی از ته مونده های شراب، نگاه کجکی ای به اون انداخت: "به چیه تو دست زدم، مزاحم دست و پا گیر؟"

guomen; pass through a door (persian translation)Where stories live. Discover now