چپتر 38؛ پیاز

68 25 29
                                    

روحیه ی دانشجوی برتر

دو شون نسبت به دیگران خساست نداشت، اما تفاوت "چیزایی که مخصوصا به من داده شدن" و "چیزایی که برای مهمون کردن دیگران خریده شدن" براش خیلی واضح بود

****

شو شیلین برای چندین بار تصمیمش رو گرفته بود، و میخواست اون ستونی باشه که کل خانواده رو نگه میداره—اولین بار وقتی بود که به خونه برگشت تا به مادربزرگ خبر فوت رو اطلاع بده، دومین بار وقتی ژنگ شو اومد و حق حضانت میخواست، آخرین بار هم همین دفعه که خاله دو رفته بود و مادربزرگ میخواست خونه رو بفروشن، سرجمع دیگه سه بار شده بود.

اولین بار، اون موقتا برای مدت کوتاهی خودش رو جمع و جور کرد، مقابل غریبه‌ها تظاهر میکرد وضعیت رو تحت کنترل داره، و بعد با یه مشکل جزئی دیگه نتونست سرپا بشه.

بار دوم، ژنگ شو یه سوزن تقویت کننده ی قلب بهش تزریق کرد، بعلاوه کنکور پیش روش قرار داشت، باعث شد اون تحت مراقبت دو شون قرار بگیره، و درنهایت آخرین بخش روزهاش توی برج عاج رو با آرامش به پایان برسونه. ولی وقتی کنکور تموم شد جهت اصلیش رو گم کرد، توسط نمایش انجام کارای خونه داری که هیچوقت نزدیکشون هم نشده بود تو وضعیت داغونی قرار گرفته بود، و تقریبا داشت له میشد.

شو شیلین حس میکرد اگه بازم نتونه یذره هم از کاری رو انجام بده، شبیه اون "آدمای متوسطی که مکررا فقط تصمیم میگیرن" میشه.

از طریق مشاهده، شو شیلین فهمید یکی از دلایل اصلیِ اینکه دو شون هیچ مسئله‌ای رو تو دلش نداره بخاطر اینه که اون در عمل قدرتمنده، هرکاری میخواست بکنه فورا میرفت سراغش، اول مینشست یه برنامه مینوشت، و نوشتنش که تموم میشد فورا اجراش میکرد، قدم به قدم—اگه باز کار نمیکرد برنامه ریزیش رو پاره میکرد، بعدش حتما یخوره ناامید میشد، اما مطمئنا بهتر از این بود که مرتبا خودشو شکنجه کنه.

شو شیلین حس میکرد تاحالا کارای خیلی فراتر از مرزی رو انجام داده، ذهنش هم خیلی بازتر شده، چیزای آشفته ی خیلی زیادی بودن، که فقط بهشون فکر هم نمیکرد.

اولش باید میفهمید، بدون کسی که درحد خاله دو حرفه ای باشه، اینکه بخواد توی خونه مثل سابق کاملا منظم و مرتب باشه,پنجره ها براق و میزا تمیز باشن غیرممکنه، و با کیفیت زندگی باید کنار بیان، پس جدولی مثل فهرست کلاسی درست کرد، دو شون رو هم خبر کرد همراهیش کنه، و تمام مسائل جزئی تو خونه رو هفت دسته کرد، هرروز فقط یه دسته از کارا بود، تو طبقه اول مادربزرگ هم کمک میکرد، و دو شون تو این جنبه هم خیلی باحساسیت بود، بهرحال هرکسی وقت خالی داشت انجامشون میداد، بصورت متوسط هربار فقط حدود ده دقیقه طول میکشید، اینطوری، برابر با این بود که هفته ای یبار کل خونه مرتب میشه. توی خونه احتمالا خیلیم تمیز نبود، اما بازم قابل قبول بود.

guomen; pass through a door (persian translation)Waar verhalen tot leven komen. Ontdek het nu