چپتر 14؛ پیازچه

69 27 31
                                    

امتناع از آزمون

صدایی از دو شون درنیومد، و به آرومی چشماش رو بست، حس میکرد که توی این سرزمینِ زیر بهشت که توی هر نقطه ایش میشد ایستاد، برای اون......فقط همین یه گوشه باقیمونده.

****

آقای ژنگی که خودش رو بابای شو شیلین خطاب کرده بود بعدا باز چندباری دم ورودی دبیرستان شماره6 اینور و اونور میرفت، اما هربار یه گروه اندازه یه تیم بسکتبال کنار شو شیلین بودن، سوت زنان میرفت، و اون رو کاملا نادیده میگرفت، آقای ژنگ هم کلا فرصتی برای حرف زدن با اون پیدا نکرد.

بعد از مدتی، آقای ژنگ باز معلوم نبود از کدوم گوری شماره تلفن شو شیلین رو گیر آورد، و هرروز بااحتیاط زمان تعطیل شدن کلاس شو شیلین رو حساب میکرد و براش پیامک میفرستاد، درنتیجه بلاکش شد.

بعد از یه ماه، آقای ژنگ یه بسته پستی به مدرسه شو شیلین فرستاد، اون بازش کرد و یه نگاه انداخت، داخلش یه جفت کفش ورزشی نسخه ی محدود بود، بعلاوه ی یه یادداشت، که نوشته بود بدلایل کاری، آقای ژنگ فورا باید بره خارج، و برای اون یه یادگاری گذاشته، امیدوار بود که اون گهگداری هم بتونه یادی از باباش بکنه و فلان و فلان.

حیف که، شو شیلین گول این حقه رو نمیخورد.

اون اندازه ی کتونی رو با دست حساب کرد، و بعد همینجوری زیر میز چپوندش، روز بعد با تخفیف به یکی از همکلاسی های سال اولی جوونتر تیم بسکتبالشون فروختش، پولش رو گرفت، و باهاش اون رفقای نابابش رو به سلف سرویس مهمون کرد، یه گله پسر نسبتا گنده و دخترای بزرگ به غذاخوری یورش بردن، کسی هم نترسید که نتونه پولشو بده، و تقریبا صاحب غذاخوری رو به گریه انداختن.

دو شون بعنوان کسی که از کل ماجرا باخبر بود، بعنوان یه تماشاچی از سر تا ته این ماجرا رو تماشا کرد، و فهمید که شو شیلین با خودش متفاوته.

اون کمبود کفش نداشت، کمبود محبت نداشت، کمبود بابا هم نداشت.

شو شیلین از همه جا دوست و رفیق داشت، و هرسال موقع تولدش، دختر کوچولوهایی که دوسش داشتن میتونستن با هدیه های ناشناس میزش رو پر کنن، اگه اون میخواست با کسی خوب باشه پس باهاش خوب میبود، و اگه کسی رو دوست داشت باهاش وقت میگذروند. بااینکه اخلاقش مهربون و خوش بین بود، و معمولا خودش میتونست بخش های کیوت و دوست داشتنی دیگران رو کشف کنه، ولی اگه قاطعانه باور داشت که طرف مقابل کیوت و دوست داشتنی نیست، دیگران هم نمیتونستن ممکن تصورش کنن که با چیزی از لحاظ احساسی تکونش بدن.

اون کمبود هیچ چیزی رو نداشت، درنتیجه "میلی نداشت و قوی بود".

آقای ژنگ بخاطر اینکه از همون اولش بدبختانه با مقیاس شورش اون سنجیده شد، توسطش جزو دسته ی "دوست نداشتنی" لیست شد، درنتیجه چه "عشق پدرانه‌ی دیرهنگام"، چه "نیت فروتنانه"، و چه "هدایای گرون قیمت"، شو شیلین بلااستثنا اونا رو گرامی نمیدونست.

guomen; pass through a door (persian translation)Where stories live. Discover now