دعوت مجدد از والدین
دو شون مختصر اشاره کرد و گفت: "مادرم رفته آمریکا راهب بودایی بشه."
****
یه دورهمی خانوادگی، از همینکه نشستن شروع شد، و ژو شیائوچنگ سفره ی دلش رو وا کرد.
مامانبزرگ شو همراه لهجه تئاتری آه و ناله میکرد، و خاله دو مسئول همراهی کردنش با گریه بود، شو شیلین و دو شون این دوتا متقابلا تظاهر میکردن که "دشمنشون" رو نمیشناسن، و هرکدومشون فلج شده بودن و قیافه هاشون مثل ننه مرده ها بود.
شو جین از دست حرفای تکراری ژو شیائوچنگ انقدری اذیت شده بود که رد داد، اون همراه با اون دوتا توله خرس، سه پایه های گرداب کم فشار رو شکل داده بودن، و دودو سگه که تو زیرزمین حبس شده بود گهگداری مثل یه گرگ وحشی فریادهای غمگین سر میداد.
دو شون میدونست که ژو شیائوچنگ میخواد برای چندروزی اونو به خونه ی یکی دیگه بفرسته، تا زمین بازی برای اون زن و شوهر باز بشه. رک بگیم، اتمسفر خونه ی اونا انقدری آلوده بود، که هیچ چیزی وجود نداشت که نسبت به ترک کردنش بیمیل باشه، بهرحال تو این چندسال گذشته، اونم عادت داشت که زیرسقف دیگران بمونه.
اون هیچ چیز دیگه ای نداشت، فقط میتونست برنامه های دو جونلیانگ و ژو شیائوچنگ که خرج زندگیش رو میدادن رو دنبال کنه، و از بچگی نسبت به انتظارات غیرواقعی پدر و مادرش که دیگه با شکست های پی در پی مواجه میشدن بیحس شده بود، دو شون دراصل میخواست برای چندماه با مدرسه متوسطه ی شماره6 کنار بیاد، یه مدت موقت اقامت کنه، دراسرع وقت کنکور شرکت کنه و دانشگاه بره، و اجازه بده اون زوج عجیب الخلقه هرکار که عشقشون میکشه انجام بدن.
کی میدونست که ژو شیائوچنگ اونو به خونه ی شو شیلین میبره!
دو شون نگاهی به چهره ی بی حالت شو شیلین انداخت، میدونست که از این دیدگاهِ "تنفر در نگاه اول"، اون دوتا به یه توافق واحد رسیده بودن.
و اون کمتر از یه ترم تو دبیرستان شماره6 درس میخوند، اطراف مدرسه احتمالا هیچکس نمیخواست که به اون برای کوتاه مدت واحد اجاره بده، تازه با وو تائو و اون گروهش مشکل و درگیری پیدا کرده بود، و موندن توی خوابگاه هم خیلی دردسر داشت. دو شون تو صدای پر حرفی های بی انتهای ژو شیائوچنگ که مثل بکگراند بود هی فکر کرد و فکر کرد، درنهایت تصمیم قطعیش رو گرفت، و تو دلش فکر کرد: "رک و ساده، میرم تو نزدیکی مدرسه یه هتل پیدا میکنم."
هرمدت که میخواست میموند، براش تمیزکاری و خدمات بهداشتی هم انجام میدادن، و میتونست خیلیم ساده تر مسئله سه وعده ی غذاییش رو حل کنه—محشره.
وقتی مامانبزرگ شو با لحن آرومی به دو شون گفت که میذاره با خیال راحت بمونه، دو شون درنهایت شانس وا کردن دهنش رو پیدا کرد: "من......"
DU LIEST GERADE
guomen; pass through a door (persian translation)
Romantikمقدمه ی نویسنده تو سایت ادبیات شهر جینجیانگ: اون در تنگه، و مسیر باریکه-انجیلِ متی جزئیات بیشتر درباره کاپل توی ستون شخصیت اصلی، اینبار تاپ دوکلمه ایه. هپی اندینگ، مواظب (کاپل) معکوس باشین=w= برچسب مطالب: عشق مدرن، زوج ستیزه جو اما عاشق شخصیت اصلی:...