چپتر 33؛ پیاز

47 25 20
                                    

انتخاب

"این دوشنبه که آزمون آزمایشیمون تموم میشه، دو شون و تائو-گه و بقیه رو خبر کن......"

****

لی بوژی دست و پاهاش رشد کرده بودن، و مغزش عقب افتاده بود، طبیعتا هم نمیتونست به هیچ دسیسه ی شوکه کننده ای که اشک خدایان و ارواح رو هم دربیاره فکر کنه، آخرین بار که تو هلال نیمه ماه بخاطر سونگ لیان یوعن نقشش بهم خورده بود اونو خیلی ناراضی کرده بود، اونموقع درواقع فقط میخواست سرراه انتقام بگیره، و بعد از شکست خوردنش برای چندروز عبوس بود، برعکس بیشتر و بیشتر عصبانی شده بود، و قصد داشت مجبورشون کنه بهاش رو بدن.

دیپلم مدرسه متوسطه شماره6 دیگه صادر شده بود، و اون داشت گورش رو از اینجا گم میکرد، به وقتش که تمام مسیرها باز میشد، هیچ مسیری متعلق به اون نبود تا ازش عبور کنه.

لی بوژی بهش فکر و قبولش هم کرده بود، حالا که اینطور بود، بهتر بود قبل رفتنش از فرصت استفاده میکرد تا واسه ظلمی که درحقش شده بود تقاص پس بگیره و واسه تنفری که داشت انتقام بگیره، و آدمایی که نمیتونست دیدنشون رو تحمل کنه یدور ادب میکرد، فایده ی خاصی نداشت، فقط اینکه خیلی خوشحال میشد.

مگه زندگی انسان واسه خوشحال بودن نبود؟

لی بوژی میدونست که دو شون به مدرسه متوسطه شماره6 میاد، و میخواست از ثای جینگ بخواد دنبال فرصتی بگرده تا اونو نگهداره، بعد فرصتی واسه تنها کردنشون درست کنه—اون قصد داشت با وو تائوی خائن شروع کنه، شو شیلینی که قبلا جلو دیگران خجالت زده ش کرده بود، دو شونی که باهاش "دشمنی قدیمیِ" حل نشده ای داشت و بعلاوه تمام کسایی که نمیتونستن تحملشون کنه رو یدور ادب کنه، درهرحال بقیه آینده داشتن، و اون آینده ای نداشت، بقیه میخواستن تو کنکور شرکت کنن، و کنکور دادن اون واسه جبران کسریِ تعداد بود، رفتن و نرفتنش فرقی نمیکرد.

آدم پابرهنه از اونایی که کفش پوشیدن نمیترسه.

"اگه نمیخوای انجامش بدی هم میشه، لی-گه ی تو وفاداریت به دوستات رو تحسین میکنه، و مجبورت نمیکنه،" لی بوژی گفت، "هفته ی بعد بازم اینجا منتظرتیم، زیادم نمیخوایم، هزار یوآن هم بدی حله، خیلی مهربون نیستیم؟"

ثای جینگ کل سال دوم دبیرستانش رو کار کرده بود، و بیشتر از دوهزار یوآن جمع کرده بود، ترم قبل هر یه سکه ش رو تقسیم بر هشت میکرد، و درواقع هزینه‌ی ماهانه ش رو به دویست تا کاهش داده بود—هزینه ی غذاخوری دبیرستان شماره6 از مدارس دیگه بالاتر بود، دخترای دانش آموز معمولی که سرسری غذا میخوردن هم هزینه شون چهار پنج یوآن میشد. یبار چی لیشیانگ و بقیه شون برای آموزش به یه مدرسه ی متوسطه در سطح شهرستان رفتن، و وقتی برگشتن یه ریز درباره ی روحیه ی سختکوشی واسشون سخنرانی کردن، کل کلاس دلشون میخواست یچیزی توی گوشاشون بچپونن، احتمالا فقط ثای جینگ بهش گوش سپرده بود، اون به سطح قیمت شهرستان حسادت میکرد.

guomen; pass through a door (persian translation)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora