مبارزه ی گروهی
دو شون دهن طلاییش رو باز کرد، و واضح و مختصر جواب داد: "مفتکی کتک نزدم، پولش چقدر میشه؟"
****
اگه وو تائو با کسی خصومتی شخصی ای داشت، شو شیلین حق نداشت دخالتی کنه، ولی داشتن از اسم اون استفاده میکردن، که این خیلی غیردوستانه بود.
صبح زود روز شنبه شو شیلین دراصل باید سر شیفتش میبود، اون یه پاکت میوه و یه پاکت خوراکی رو بین اعضای گروهش تقسیم کرد، بهانه آورد و گفت "آلارمم خراب شده بود و خواب موندم"، و با لبخند بزرگی عذرخواهی کرد، و انقدر واسشون زبون بازی کرد که خوشحال شدن، و هیچ ایرادی به تنبلیش نگرفتن.
بعد از تموم شدن کارا، اون با بی توجهی کتاب انگلیسیش رو باز کرد، و همینجوری تصادفی یه صفحه پیدا کرد، و به گروه بزرگ خوندنِ متن که شبیه "وزوز" کردن بود ملحق شد، همزمان تو ذهنش حساب میکرد که وو تائو و بقیه قصد دارن چیکار کنن—بخاطر اینکه این دو شون، اون دقیقا شبیه شبح تبدیل شده از اون گل گندمی پشت پنجره ی کلاسشون بود، زیرپاش انگار ریشه درآورده بود، و سرجاش توی کلاس کاشته شده بود، ساده نبود که با تکون خوردن موافقت کنه. (شبحِ تبدیل شده از...... اشاره داره به یائوها. حیوانات، گیاهان، و یا جمادات که دارای روح هستن، این روح و انرژی میتونه صعود کنه، و معمولا میتونن خودشون رو به فرم انسانی تغییر بدن)
چه لی بوژی، و چه وو تائو، این دسته گانگستر کوچیک درواقع به ضعیفا قلدری میکردن و از قوی ها میترسیدن، هیچ جوره جرعت نمیکردن که جلو چشم همه و درست زیر نگاه چی لیشیانگ به عزیزدلش قلدری کنن.
شو شیلین از یه طرف ذهنش رو زیر و رو میکرد، و از یه طرف سرش رو چرخوند و نگاهی به دو شون انداخت، که به شکل غیرمنتظره و خارج از انتظاری توسط سنسورهای حساس دو شون لو رفت! شو شیلین هنوز فرصت نکرده بود خجالت بکشه، که دو شون با نگاه خصمانه ش بهش حمله کرد.
"فاک،" شو شیلین به شکل غیرقابل توصیفی با نگاهش چاقو خورد، درحالیکه حسابی عصبانی شده بود سرش رو چرخوند، و تو دلش فکر کرد، "کدوم آدم نادری به تو اهمیت میده، میخوای بمیر نمیخوای نمیر واسه کسی مهم نیست."
درنتیجه خیلی سریع، شو شیلین دو شون رو پرت کردن ته مهای ذهنش، و تمام ذهنش از کلاس ورزش بعد از ظهر اشغال شد—هرشنبه و هر چهارشنبه بعداز ظهرا یه کلاس فعالیت بدنی برگزار میشد، جلسه ی این چهارشنبه احتمالا قرار بود بعنوان امتحان ماهانه درنظر گرفته بشه، و به این ترتیب، مدت زمان فعالیت این شنبه خیلی باارزش تر بود.
تو وقت استراحت، شو شیلین سه دور بدور مسیر دویید، از شدت دوییدن پاهاش داشتن میشکستن، تا تازه جلوی مربی رو گرفت، و با پوست کلفتی زمین بسکتبال رو رزرو کرد، ولی کی میدونست بعد از بخش دوم کلاس همینکه میره بیرون، به شکل غیرمنتظره ای با دیدن چی لیشیانگی شوکه میشه که با یه برنامه ی آموزشی زیربغلش به طبقه ی پایین میره، مفهوم کلیش این بود که بدون درنظر گرفتن اخلاق و عدالت قراره فعالیت ورزشی به زور اشغال بشه!
YOU ARE READING
guomen; pass through a door (persian translation)
Romanceمقدمه ی نویسنده تو سایت ادبیات شهر جینجیانگ: اون در تنگه، و مسیر باریکه-انجیلِ متی جزئیات بیشتر درباره کاپل توی ستون شخصیت اصلی، اینبار تاپ دوکلمه ایه. هپی اندینگ، مواظب (کاپل) معکوس باشین=w= برچسب مطالب: عشق مدرن، زوج ستیزه جو اما عاشق شخصیت اصلی:...