Chapter 24

446 81 34
                                    

[لطفا قبل اینکه بخونین یدونه روی اون ستاره ی پایین بزنید و ووت بدین.]

-

Real louis Tomlinson’s life, 3rd pov:
Time: 23:16.p.m
-
همانطور که با یک دست مبایلش و با دست دیگه اش فرمان ماشین رو نگه داشته بود، همراه آهنگی که از رادیو پخش می‌شد زمزمه می‌کرد و هر از گاهی نگاهش رو از جاده می‌گرفت و به صفحه روشن مبایلش چشم می‌دوخت.

زین:" ببینم می‌تونی پرتمون کنی توی دره یا نه؟"
صدای آهنگ رو کم کرد و بعد با لحنی که به نظر عصبی میرسید از لای دندان هاش غرید.

لویی:” به چه جرعتی صدا رو کم کردی؟ احمق.” گفت و چشم هاش رو چرخوند.

زین:” صدای آهنگ بخوره توی سرمون. مبایلت رو بزار کنار تا تصادف نکردیم.”

لویی:" خودت که می‌دونی دخترا چطورین، اگه یک دقیقه دیر جواب بدی فکر میکنن داری خیانت میکنی بهشون.” درحالی که دستش رو روی دنده گذاشت، اون رو پایین کشید و بعد نفسش رو با صدا بیرون داد.

لیام که روی صندلی پشتی ماشین لم داده بود و مو به مو به مکالمه ی اون دو نفر گوش میداد با صدای بلند پوزخند زد، خودش رو کمی تکان داد و جلو رفت.

زین:" جواب هر سه تاشون رو باهم میدی که یک وقت فکر نکنن داری بهشون خیانت می‌کنی؟ واقعا تلاشت رو تحسین میکنم."

لیام:” وای تو دیوونه ای لویی! النور، تسا... اون یکی کی بود؟”

لویی:"کاترین... و در ضمن زندگی بدون یکم دیوونگی به چه دردی میخوره؟” گفت و با شیطنت زبانش رو روی لب پایینش کشید. حتی خودش هم از کاری که می‌کرد خنده اش می‌گرفت... سه نفر همزمان؟

زین عصبی لبخند زد، با تأسف سرش رو تکان داد و بعد پاکت سیگاری که متعلق به لویی بود رو از روی داشبورد برداشت. یکی از سیگار ها رو بیرون کشید، اون رو گوشه ی لبش گذاشت و فندک رو زیرش گرفت.

لویی:" سیگار و فندک جزو اموال شخصی هر فرد به حساب میان. چند بار باید بگم تا بفهمی؟!"

زین:"مگه مسواکه؟ البته مسواکت هم جزو اموال شخصی هردو ی ما به حساب میان." و سیگار رو روشن کرد.

لویی:”فاک عاف.”

لیام:” اوه فراموش کردی زین... من هم چند بار از مسواک لویی استفاده کردم. پس کلا دیگه جزو اموال عمومی حساب میشه.” با خنده گفت و بعد با دستش چندبار به آرومی روی شانه ی زین زد و زین طبق عادت همیشگیش سیگار بین انگشت هاش عقب برد و اون رو به سمت لب های لیام گرفت.

لیام پک عمیقی زد و بعد دودش رو کنار صورت لویی فوت کرد.

لویی:” بخدا پرتتون میکنم از ماشین پایین!” چند بار سرفه کرد و بعد شیشه ی سمت خودش رو پایین داد.

Hallucination [L.S]Where stories live. Discover now