لطفا قبل از اینکه شروع کنین یدونه روی ستاره ی پایین بزنین:))
-
'صبح بخیرهری!'
با شنیدن صدای ذهنش، پلک هاش با شدت از هم باز شدن.نورآفتاب از بین فضای خالی بین دو پرده راهش رو پیدا کرده بود و باریکه ی ضعیفی رو به داخل هدایت میکرد.
از روی زمین بلند شد و قدم هاش رو به سمت آینه قدی ای که کنار مبل قرار داشت، سوق داد.
موهاش روی صورتش ریخته بودن و کاملا جلوی دیدش رو گرفته بودن، اون هارو کنار زد که ناگهان چشمش به رده ی خشک شده ی خون که از بینیش سرازیر شده بود افتاد.
مثل همیشه... خون... چیز جدیدی نبود!
'قرمز رو دوست داری مگه نه؟'
هری:"آره... زیباترین رنگیه که ته به حال دیدم." با لبخند زمزمه کرد ولی طولی نکشید که لبخندش محو شد.
'روی پوستت خیلی زیبا به نظر میرسه. واقعا از دیدنش لذت میبرم.'
هری:"با این خونی که از دماغم ریخته کاملا شبیه به دیوونه ها شدم. لذت میبری، مگه نه؟"
از آینه فاصله گرفت و به سمت حیاط قدم برداشت.
دلش برای خونه تنگ شده بود... از شب قبلی که رسیده بودن، تمام خاطرات کودکی و نوجوانیش مثل سریال، از جلوی چشم هاش رد میشدن.پدرش، جما، مادربزرگش و سارا... با تمام اون ها توی این خونه خاطره داشت.
کاش زمان به عقب برمیگشت... به عقب بر میگشت و میتونستیم آدم های مورد علاقمون رو که نتونستیم به اندازه کافی از بودنشون لذت ببریم، از گذشته بیرون بکشیم و با خودمون به آینده بیاریم... زندگی بدون اون ها واقعا غم انگیزه...
سارا اولین دوست صمیمی ای بود که هری داشت... دختر دوست داشتنی ای که موهای فرفری بلندش تا به روی کمرش میرسید و چشم های عسلی رنگش همیشه به هری حس نشاط رو یادآوری میکرد.
هری و اون تا وقتی که پسر موفرفری به سن دوازده سالگی رسید، بهترین دوست های هم بودن. البته توی تمام دوستی ها مشکلاتی وجود داره... و مشکل اون ها حسادت های هری بود.
' تو دوست منی، نباید با هیچکس دیگه ای صمیمی باشی.'
صدای پسر بچه ای که واضح بود صدای هری کوچولوی ده ساله ست، نجوا شد.' من مجبور نیستم فقط باتو دوست باشم. من به دوستای دیگه ای هم نیاز دارم هری، اینو باید درک کنی.'
و این بار صدای دختر بچه ای که به صدای سارا نزدیک بود رو توی سرش شنید.هری:"دهنتون رو ببندین." با عصبانیت گفت و بعد دست هاش رو روی سرش فشار داد.
'هری... من متاسفم... ولی فکر نمیکنم دیگه بتونیم دوست باشیم.'
YOU ARE READING
Hallucination [L.S]
Fanfiction" من رو دوست داری؟" "به نفعته تا ازین خواب مسخره بیدار شی هری. دنیایی که ساختی برای من و تو هیچ جایی نداره."