Chapter 2

1K 195 82
                                    

"پس کیوت بود هوم؟"
جما خندید و همونطور که موهاش رو شانه میکرد از توی آینه به هری نگاه کرد.

"نههه کیوت نبود جم، اون...اون خیلی خیلی هات بود"
هری با خوشحالی ای که عمیقا از صداش حس میشد گفت. خودش رو روی تخت انداخت و نگاهش رو به سقف دوخت.

جما از شانه کردن موهاش دست برداشت و به سمت صندلی بادی ای که کنار پنجره بود قدم برداشت.
"هیجان انگیز بنظر میاد! بازم بگو ازش."

"چشماش آبیه ولی نتونستم بهش خوب دقت کنم چون خیلی ازش فاصله داشتم.. استایلش..خدای من استایلش...پاهاش خیلی خوش فرم بود...کاپشنش بی اندازه بهش میومد... اون درحد جهنم هات بود."
هری گفت و با سرخوشی خندید.

"پس روش کراش داری، ها؟"
جما قسمتی ای از جلوی موهاش رو برداشت و دور انگشتش پیچید.

"وات؟ نه فقط ازش خوشم اومد از طرزی که جواب ارتورز رو میداد و باهاش بحث میکرد..."

"داری باهام شوخی میکنی؟ همین الان هم طوری ازش تعریف میکنی که انگار داری از الهه زیبایی حرف میزنی."
جما خمیازه کشید و دستاش رو پشت سرش برد.

"روش کراش ندارم، فقط دلم میخواد باهاش دوست بشم."

"دوست بشی؟ کامااان، منظورت دوستی با منفعته؟"

"نه نه نه نه فقط دوست باشم باهاش...اون مطمعنم خیلی دوست خوبیه."
دوستی؟ واقعا منظور هری دوستی بود؟
'معلومه که نه.'

"اوممم دوستی که توسطش بفاک بری؟"

"جما چرا دهنتو نمیبندی؟ گفتم دوست. تمومش کن"
هری لب هاش رو بهم فشار داد و نفس عمیقی کشید.

"دهنمو ببندم که تو بتونی تو تصوراتت بهش بلوجاب بدی؟"

"وای جما خفشو بسـ..."

"بهم بگو کوچولو افکار درتی تو باهام به اشتراک بزااار."
جما حرف هری رو قطع کرد و نیشخند زد. نیشخند های جما باعث میشد که هری عصبی بشه و دلش بخواد ازشدت عصبانیت گریه کنه.

"بهت گفتم نه. دیگه نمیخوام حرف بزنم داری اذیتم میکنی."

"نمیخوای حرف بزنی چون داری از فکر کردن به بدن اون پسره دیوونه میشی مگه نه؟ زودباش بگو داری تصورش میکنی، تو توی تصور کردن خیلی ماهری هری"
جما حرف هری رو قطع کرد و دوباره اون نیشخند احمقانه رو روی لباش اورد.

"جما ازت خواهش میکنم تمومش کن."
هری چرخید و سرش رو توی بالش فرو برد.

Hallucination [L.S]Where stories live. Discover now