"16"

2.4K 502 1.5K
                                    

شرط ووت : 335
شرط کامنت : 1400

جیجی یکی از دست هاشو به کمر زده و با کج کردن گردنش مشغول تماشای حرکات هری بود.

درحالی که هری درطرف دیگه به غیر از چشم های سبز براقش بقیه ی صورتش رو پشت کانتر مخفی کرده بود و بی توجه به دختر موطلایی تند تند پلک میزد.

_خدا رحمتش کنه.

زمزمه کرد و همونطور که فلافی رو مثل بالشت توی بغلش گرفته بود بالاخره عقب کشید و بیخیال نگاه کردن به اون ماهی بی جون و معلق روی سطح آبِ لیوان شد.

بعد از اینکه فلافی اون آبزیِ بیچاره رو براش اورد فورا به آشپزخونه رسوندش تا با اجرای روش های سی پی آر به زندگی برگردوندش که خب انگار فایده ای نداشت و شیمِر بهرحال جان به جان آفرین تسلیم کرد.

_خدانگهدار شیمر.

فین فینی کرد و از روی پنجه هاش بلند شد تا لیوان رو توی سینک خالی کنه.

جیجی : حتی منم به این زودی از مامان و بابام اسم نگرفتم هری

هری : عذاب وجدان دارممم

لب پایینش بیرون داده شده بود و قیافش درست مثل بچه ای که پستونکش رو ازش گرفته باشن بنظر میرسید.

جیجی : چون شیمر مُرده یا چون خودت نتونستی بکشیش؟؟

پشت لحن بیخیالش رگه های شیطنت و بدجنسی میدرخشید و زبونش رو برای نخندیدن به دندون گرفته بود.

هری لب روی هم فشرد و یکم فکر کرد. معلومه که الان بخاطر مردن اون موجود بیچاره و ماهی ای شدن رخت خوابش ناراحت بود اما مطمئنا نصف دیگه ی وجودش که گربه محسوب میشد، حسرت اینکه چرا خودش نتونسته کسی باشه که اون ماهی رو از هم میشکافه رو میخورد.

بعد از بستن شیرآب آهی کشید و چشمای خسته ـش رو به فلافی که برای نگاه کردن بهش کاملا سمت بدنش چرخیده بود رسوند

الان منتظر تشکر یا همچین چیزی بود؟

هری : خیلی خب بابا...

تیله های زمردی ـش چرخی خوردن و در ادامه این لبهای یاقوتی ـش بودن که خیلی کوتاه بین گوش های راکون رو بوسیدن.

البته بلافاصله خمیازه ای کشید که باعث شد جیجی روی شونه اش دست بذاره

جیجی : هری عزیزم امروز خیلی خسته شدی. دیگه برو بخواب، باشه؟

هری چندباری محکم پلک زد و به ساعت که یک بعد از شب رو نشون میداد نگاه کرد. خیلی از وقت خوابش گذشته بود.

_اما زشته تورو تنها بذارم که...

درحالی که مشتش رو روی یکی از چشم هاش میمالید گفت و بخاطر شل شدن بازوهاش فلافی از بغلش بیرون سر خورد و روی زمین افتاد.

Ball of Fur Where stories live. Discover now