"6"

2.9K 600 1.7K
                                    

شرط ووت : 270
شرط کامنت : 800

_هز بیا پایین، من که گفتم متاسفم...

آلفای جوون درحالی که لب هاشو بیرون داده بود تا چهره ـش پشیمون بنظر برسه برای چندمین بار به زبون آورد.

_میو

و خب هری بدون این که حتی سمتش رو بگردونه اینطوری جواب داد.

لویی : بیا دیگه میو

ببخشید خب...اشتباه کردم. این یه بار رو عفوم کن قول میدم تکرار نشه

تمام سعیشو میکرد تا لحنش غمگین بنظر بیاد اما متاسفانه رگه هایی از خنده که لا به لای جملاتش میدرخشیدن تنها باعث میشد اون گربه ی پشمالو عصبی تر بشه و غضبناک گردنشو بین خزای شونه هاش فرو ببره

ته گلوش خرخری که بیشتر شبیه به یه غرش بود تولید کردو درمقابل، لویی با شیفتگی لبشو گاز گرفت تا نخنده.

میتونست ببینه که هری -مثلا نامحسوس- مشغول پاییدنش از گوشه ی چشماشه پس با زدن ماسک مظلومی به چهره ـش گردنشو سمت چپ خم کرد

لویی : میو؟

اما هری این بار حتی جوابش رو هم نداد و تصمیم گرفت با گرفتن ظاهر ریلکسی به خودش بیشتر حرص آلفا رو دربیاره.

اصلا اون گرگ بی تربیت با این همه اشتباه گرامری توی میو کردناش سعی داشت مثلا چی رو ثابت کنه؟!

این یه توهین به زبون قشنگ مادری هری محسوب میشد.

لویی چندین ثانیه منتظر جواب موند سپس با کج کردن گردنش این دفعه به سمت راست، نا امیدانه لب زد،

لویی : نه میو؟!

اما خب هری ای که حالا روی یخچال لم داده بود و با بالا گرفتن پاش مشغول کشیدن زبون صورتی و کوچولوش روی پشم هاش بود ابدا قصد نداشت بهش محل بذاره.

لویی : هری بیبــــی...باهام قهر نکن دیگه...

ببین برات ناهار موردعلاقتو گرفتم؛ تاکو و ذرت شیرین

با اشاره شدن به ناهار، گربینه چند ثانیه دست از کارش کشید و پلک زد اما کمتر از دو ثانیه زمان برد تا تصمیم بگیره که باید برای اولین بار غرورش رو نسبت به شکمش اولویت بده.

و وقتی دوباره مشغول لیسیدن تنش شد لویی پوفی کشید و چرخی به تیله های آبی رنگش داد

اون پشمالوی لجباز حتی صبحونه ای که لویی قبل از رفتن به جنگل براش آماده کرده بود رو هم نخورده بود و به نظر میومد اعتصاب کرده

و خب لویی نمیتونست اجازه بده این ادامه پیدا کنه. این که هری چیزی نخوره اصلا قابل قبول نبود.

از طرفی هم دوست نداشت به زور و با روحیه ی آلفاییش وادارش کنه کاری انجام بده

پس اینطوری شد که انگشت اشارشو سمت اون فسقلی بالا گرفت و تهدید کرد "یادت باشه خودت خواستی" قبل از این که سمت دیگه ی آشپزخونه بره و با یه چهارپایه برگرده.

Ball of Fur Where stories live. Discover now