شرط ووت : 330
شرط کامنت : 1300بعد از ساعت ها بالاخره خونه غرق سکوت و آرامش شده بود.
لویی تونست خواهرشو به زور، این بار با سیگنال های دستوریِ آلفایی ـش موقر کنه و باعث بشه عقب بکشه. و اون دختر حالا توی همون فورمِ گرگینه ایش کف حال خونه خوابیده بود.
در طرف دیگه هری اما هنوز بیدار بود و چشمای سبز براقشو توی تاریکی آپارتمان به اون جسم بزرگ و پشمالو که بین اتاق خودش و لویی قرار داشت دوخته بود
وقتی مطمئن شد میسی خوابیده خودشو پاورچین پاورچین توی تاپ و شلوارک ساتنی که به تن داشت به در اتاق لویی رسوند. لحظه ای صدای خرناس گرگینه بلند شد و نفس هری برید و سرجاش میخکوب شد اما وقتی دید همچنان زنده ـست و اتفاقی نیفتاده نفس راحتی کشید و در اتاق لویی رو باز کرد و داخل رفت سپس فورا پشت سرش بستش.
_دختره ی بدترکیب با اون موهاش
زیرلب زمزمه کرد و این حقیقت که ته دلش دوست داشت موهای خودشم اون رنگی باشن رو نادیده گرفت.
هری : ایش.
پرده های اتاق لویی باز بودن. قرص نیمه ی ماه روی تن برهنه و غرق خواب آلفا میتابید و هری حالا میدونست وقتی اون لعنتی کامل بشه قراره چه اتفاقی بیفته...
میدونست کمتر از 15 روز تا اون زمان باقی مونده و درست نیست از سر لجبازی با یه دختره اینطور لویی رو اذیت کنه اما فقط نمیخواست کم بیاره... اینطور احساس میکرد دوباره همون هریِ ترسو و بی عرضه ی ویسکر ویله.
پس سرشو تکون داد و تا به تخت لویی برسه جلو رفت. برخلاف خونه ـشون توی لونر این تخت کوچولو بود و هری نمیدونست چرا اما بابت این حقیقت ناراحت میشد.
یعنی لویی دیگه قصد نداشت وقتی رعد و برق میزنه هری رو توی بغلش بگیره...؟
آهی کشید و سعی کرد فعلا این افکارشو عقب بزنه.
کنار تخت قدم برداشت و بالای سر لویی ایستاد. زبونشو روی لبهاش کشید و تا جایی که نفس های داغش به پوست گردن آلفا بخورن خم شد
درست بلد نبود باید چی کار کنه اما میخواست فقط غریزه ـش رو دنبال کنه پس لبهاشو باز کرد اما درست قبل از اینکه بتونه اون پوست خوشرنگِ کاراملی رو توی دهنش بکشه بازوهای لویی به شدت دور گردنش حلقه شدن
میخواست جیغ بزنه اما دست دیگه ی لویی جلوی دهنش بود
فورا به دستای لویی که انگار دزد گرفته بودن چنگ زد و برای خودشم عجیب بود که چرا تا الان ناخن هاش برای دفاع ازش از پوستش بیرون نزدن.
_هری؟!
لویی که حالا با دیدن صورت ترسیده ی گربینه متوجه شد یکم زیادی تند رفته فورا عقب کشید و غر زد
YOU ARE READING
Ball of Fur
Fanfictionلویی یه ترو آلفاست که بخاطر اشتباهاتش از خانوادش طرد شده و هری گربینه ایه که سر از جنگل گرگینه ها درمیاره. چی میشه اگه هری، سولمیت و لونای لویی باشه؟ • a Larry Stylinson Fanfiction. [Mperg.] • -سِپَند تلگرام : FanfictionsOnly