نامجون
با استرس رو به روی آینه ی اتاقم ایستاده بودم. دستی روی کت و شلوار مشکی رنگم کشیدم و سعی کردم با مرتب کردن پاپیونم کمی از استرسم کم کنم. صدای در اتاق باعث شد تا نگاهم رو از آینه بگیرم و به ایمی نگاه کنم.
لبخندی زد و وارد اتاق شد. با استرس دست هام رو از هم باز کردم و چرخی زدم.
-چطور شدم؟
انگشت شصت و اشاره اش رو به هم چسبوند و لبخندش پررنگ تر شد.
-عالی شدی.
آهی کشیدم و با استرس سرجام نشستم که ایمی کنارم نشست.
-چی شده؟
-من متاسفم.
با گیجی بهم نگاه کرد که ادامه دادم.
-اون بازی... میدونم که خیلی بخاطرش زحمت کشیده بودی و خب من...
نتونستم ادامه بدم و به جای من اون ادامه داد.
-و خب تو هنوز دنبال اون قاتل میگردی.
بهش نگاه کردم که شونه ای بالا انداخت.
-موقعی که باهم آشنا شدیم تو ازم یه شانس خواستی تا بتونی اونو پیدا کنی و خب هنوز هم چیزی عوض نشده. چیزی هم پیدا کردی؟
سری تکون دادم و ویدئویی رو از توی گوشیم بهش نشون دادم.
-دوربینی که بیرون از اون خونه بوده چهره اشو گرفته اما اینجا ویدئو قطع میشه.
ایمی چشم هاش رو ریز کرد و به آخرین تصویری که از مرد روی صفحه ی گوشی بود خیره شد. گوشی رو بهم برگردوند و از جاش بلند شد.
-به هر حال پیداش میکنیم. فعلا یه نفر اون بیرون منتظرته.
با یادآوری جین لبخندی زدم و از جام بلند شدم. حق با اون بود امروز بهترین روز زندگیم بود و نباید خرابش کنم. بعد از رفتن ایمی سری تکون دادم و دوباره نگاهی به خودم انداختم که صدای پیام گوشیم سکوت اتاق رو شکست.
بعد از دیدن ویدئویی که شماره ی ناشناسی برام فرستاده بود، آرزو میکردم که ای کاش بی توجه به گوشیم از اتاق بیرون رفته بودم.
poloto's pov
رو میزی های سفید رنگ در کنار درخشش ظروف نقره و لوستر هایی که از سقف تالار آویزون بودن، قشنگی خاصی رو به تصویر میکشیدن. رز سفید رنگی که بین رز های صورتی رنگ روی هر میز قرار گرفته بود، توجه همه رو به خودش جلب میکرد.
وقتی برای بار چهارم جونگکوک وضعیت جین رو چک کرد و بالاخره از اتاق بیرون اومد، با لبخند به سمت تهیونگ رفت اما با شنیدن جمله ی پسر رو به روش نفسش توی سینه اش حبس شد.
-نامجون توی اتاقش نیست.
-یعنی چی نیست ته؟؟ همه جارو گشتی؟؟
YOU ARE READING
Last Love
Fanfictionکاپل:یونمین_ویکوک_نامجین ژانر:رمنس_اسمات_درام_رمزآلود خلاصه: هیچ پایان خوشی وجود نداره و همهی پایان های دنیا غمانگیزن، آخرین عشق معجزهایه که تو تصمیم میگیری تا ابد ادامهش بدی و از پایان غم انگیزت فرار کنی! آیا عشقی که باعث زخم خوردن قلبت بشه باز هم...