کی بود اسمات نکتهای میخواست؟ حضور بزنههری فقط چند لحظه به اون صحنه و اون آدم خیره شد و همین کافی بود تا دلش بخواد باز هم حماقت کنه.
پس فقط دستش رو به سمت جاستین دراز کرد و بدون اینکه نگاهش رو از چشماش بگیره زمزمه کرد.هری- بیا اینجا.
حوله از دست جاستین رها شد. گونه هاش از اشکاش خیس شد و با قدم های لرزون اما تند به سمت تخت رفت و بدون اینکه توجهی به دستِ درازشده ی هری بکنه خودش رو پرت کرد تو بغلش.
*Smut*
لبهای برجسته ی هری قوس یکطرفه ای به سمت بالا گرفتن و چال گونهش بود که در اختیار جاستین و بوسههاش قرار گرفت. اون پسر هیچ صبری نداشت و هری موقعی این رو فهمید که دکمه های پیرهنش توسط اون باز میشدن بدون اینکه هری حتی یکی از بوسه هاش رو جواب داده باشه. اون واقعا عجول بود.. و هری این رو دوست نداشت.
وقتی دستای هری که بدنش از زور پرت شدن جاستین توی بغلش، به پشت روی تخت افتاده بود ،روی دستاش قرار گرفت.. اون پسر تقریبا خشکش زد. هری بود که با همون نیشخند، انگشتای کشیده و زیباش رو پشت دستای استخونی و لرزون جاستین کشید و اجازه داد تا پسرک نفس حبس شدهش رو رها کنه.
نگاهش رو از چشمای حریص و نگران جاستین گرفت و به لبای خیس و گوشتیش خیره شد. اونا واقعا گازگرفتنی بنظر میومدن پس هری دیگه مکث نکرد و اون صورتی های گوشتی رو بین دندوناش گرفت.
همونطور که جاستین به یقه ی پیرهن هری چنگ زده بود و تن نیمهبرهنهش رو به بدنش فشار میداد، لبهاشون روی هم میلغزید و نفسهای جاستین از گازهای ریزی که هری از لباش میگرفت سنگین شده بود.
هری دست راستش رو دور بدن لاغر پسر حلقه کرد و اون رو همونطور که از لبهاش میبوسید برگردوند و روی تخت قرار داد. ساق دست هری درست توی گودی کمر جاستین قرار داشت و شکم و سینه ی جاستین کاملا به بدنش چسبیده بود. با گاز محکمی که از گوشه ی لب پایین پسرک گرفت صدای ناله ی بمش رو بلند کرد و لباش رو رها کرد.
جاستین که حین بوسهشون سعی داشت پایینتنهش رو به بدن هری بماله با عقب کشیدن هری، خودش رو توی بغلش رها کرد و چشمای خمار تیرهش رو به سبزهای زیبای مقابلش دوخت. هری فقط بوسیده بودش و اون اصلا خوب بنظر نمیرسید... حتی نمیتونست نفساش رو کنترل کنه.
نیشخند هری با دیدن نفس زدنها و بدن کرخت جاستین توی بغلش ، به لباش برگشت.مشتاق بودن بیش از حد جاستین، براش لذتبخش بود اما قطعا نمیتونست خیلی همراهیش کنه. نه درست زمانی که باید برای اخبار جدید هانا و لیا خودش رو آماده میکرد.
اون فردا صبح مهمون داشت و حالا روی بدن جاستین و توی خونه ی اون بود و قرار نبود به همین زودیا کارشون تموم بشه.. بهتر از این نمیشد!!
YOU ARE READING
Chosen
Fanfiction- اون قراره گند بزنه به همه چیز! اون عوضی به دوتا دختر و دوتا پسر قدرتهاش رو داده تا بتونه حاصل آمیزش قدرتهای فاکیش رو روی موش های آزمایشگاهیش ببینه. این یه سناریوی لعنتی تکراریه هانا و حدس بزن چی؟؟ من گیام!