part .11.

260 63 128
                                    


هی بادیز!
چه میکنید با ویدیوهای فستیوال لویی و عکساش با موی کوتاه؟

هری این پارت، هری مورد علاقمه. علتش رو متوجه خواهید شد:)

------------------------------------------------------------------
هری-حقیقت اینه.. باهاش کنار بیا.. یا از اینجا برو.

لیا با تاسف سرش رو به چپ و راست حرکت داد و گفت:این بهترین جوابی نیست که میتونی بهم بدی هری..

هری-ولی ترجیح منه.

لیا با اخم و ناباوری به صورت بی‌تفاوت هری که لم داده بود و توی لپتاپش چیزی تایپ میکرد خیره شد. اینکه هانا هم هیچ اقدامی برای جلوگیری از دردسرهای آینده انجام نمیداد بیشتر عصبیش میکرد.

لیا-متوجهی که اینجا خونه ی منه؟یا مثلا اینکه ما دوستیم!!هوم؟هیچ میفهمی چی داری میگی؟این درباره ی زندگی همه‌مونه نه فقط تو و هانا پس..

هانا که با موبایلش مشغول بود نیم‌نگاهی به لیا انداخت و گفت:باید مواظب حرفات باشی بیب.. اگه حواسش بود که چی داری میگی الان مرده بودی.. شرط میبندم!

لیا موهای موج‌دار قرمزش رو عقب زد و چشماش رو بین هانا و هری به حرکت در آورد.اون دوتا قصد داشتن دیونه‌ش کنن! قطعا همینطور بود وگرنه اینهمه بی‌منطق بودن اصلا طبیعی به‌نظر نمیرسید. متوجه نمیشد که هری چطور اجازه داده بود هانا بدون بیان هیچ دلیلی اون پسر رو به اون خونه ببره.

نفس عمیقی کشید و صاف نشست. سرفه ی کوچیکی کرد و همونطور که نگاهش بین اونها سرگردون بود گفت:خیلی خب گایز وقتش رسیده که یکبار برای همیشه مثل آدم درباره ی یه مسئله ی جدی حرف بزنیم.میخوام..

هری-کی وقتش میرسه که دهنتو ببندی؟

هری اینبار به لیا چشم دوخت و نگاه مستقیمش برای بستن دهن اون دختر کافی بود.هانا سرفه ی فیکی کرد و رو به هری گفت:هنوز جوابی ندادن؟

لیا که میدونست هانا فقط برای جلب توجه هری اون سوال رو پرسید، منتظر موند نگاه هری از روش برداشته بشه تا روی مبل وا بره.. نمیدونست تا کی باید برای گفتن حقیقتی که هانا اصلا به روی خودش نمیاورد صبر کنه اما گویا هنوز زمانش نرسیده بود..انگار هنوز خستگی روز گذشته از تن و ذهن هری بیرون نرفته بود.

هری-دادن.. نیاز به جزئیات بیشتری داشتم و گفتن باید تا شب صبر کنم.

لیا دوست داشت بپرسه چخبره اما در اون لحظه جراتش رو در خودش پیدا نکرد.به هانا نگاه کرد و خواست بهش اشاره کنه که صدای زنگ موبایل اون دختر وادارش کرد ساکت بمونه.

هانا-هی ماری.. همه چی مرتبه؟

هری نگاه گذرایی به هانا کرد و بلند شد تا برای خودش یه قوطی هایپ برداره.همونطور که ایستاده بود، شونه‌ش رو به چارچوب آشپزخونه تکیه داد و حین نوشیدنش به هانا چشم دوخت.

ChosenWhere stories live. Discover now