part .4.

293 83 108
                                    


هری که نگاهش به شان و هانا بود آروم طوری که لیا بشنوه گفت: اون هاته.

شونه های لیا که انگار تو خلسه فرو رفته بود پرید و با نگاهش دنبال هری گشت و ناخوداگاه فاصله‌ش رو باهاش کم کرد. به درختی که هری روی ریشه‌ش نشسته بود تکیه داد و جواب داد: کی؟

هری-شان.

لیا بخاطر شدت گی بودن هری چشماشو چرخوند و فقط نفسش رو فوت کرد.نگاهش هنوز روی شان قفل بود که صدای جدی هری رو شنید.

هری- اون داره هانا رو میترسونه؟

بلند شدن ناگهانی هری و حرکتش به سمت اون دو نفر، وقت کافی برای تحلیل شرایط رو به لیا نداد و فقط تونست ناظر کارهای هری باشه.

هری کنار هانا قرار گرفت که نگاه شان به سمتش برگشت و برخلاف انتظارش، اصلا نگاه ناآروم و تهدیدآمیزی نداشت.

به هانا که گونه هاش کمی سرخ شده بودن و توی فکر بود نگاه کرد و با صدای بم و آرومش گفت: تموم شد؟

هانا متوجه نگرانی هری شد و سعی کرد خجالتش رو به جای سکوت طولانی، با کمی حرف زدن کاور کنه.

هانا- عام.. حدس میزنم.

به شان نگاه کوتاهی انداخت و دوباره به هری نگاه کرد. دستش رو روی بازوی اون گذاشت و نزدیکتر بهش ایستاد و همونطور گفت:هشدار برای همه‌مونه ...هر چهار نفر.

به شان نگاه کرد و برای اینکه مطمئن شه که چیزی رو اشتباه نمیگه همونطور که خیره به چشمای تیره ی مرد مقابلش بود هری رو مخاطب قرار داد.

هانا- گفت که هشدارش شامل همه‌مون میشه و نفر چهارم همین الان هم درگیرشه.. یعنی شرایط خوبی نداره و..

مکث کرد و وقتی مکثش طولانی شد هری به شان نگاه کرد. اون هنوز به چشمای هانا زل زده بود.هری چشاش رو باریک کرد و رو به هانا گفت: خب؟

هانا نفس عمیق و تقریبا سریعی کشید و به هری نگاه کرد.نگاهش مستاصل بود و اینبار کمی نگران‌کننده.

هانا- فکر کنم باید پیداش کنیم
هری- و ؟
هانا-هری!

هانا با چنگ زدن به موهاش کمی اونها رو پخش کرد. اینطوری احساس راحتی بیشتری داشت و بهتر میتونست چیزی که میخواد رو انتقال بده.

بازوی محکم هری رو توی دستش فشرد و این‌کار، ناخوداگاه اعتماد‌به‌نفس بیشتری برای ادامه دادن بهش داد.

هانا- باید اونو پیدا کنیم.. باید بهش کمک کنیم و.. و ازش کمک بخوایم .. یعنی اون باید باهامون باشه تا بتونیم در آینده یه چیزایی رو پیش ببریم. پس باید هرچه زودتر..

هری-چی رو پیش ببریم؟

هانا خیره به چشمای هری گفت: قرار نیست همه چی همیشه همینقدر آروم پیش بره. این چیزیه که بهم گفته.. و باید با هم براش آماده باشیم. با نفر چهارم.

ChosenWhere stories live. Discover now