هری که نگاهش به شان و هانا بود آروم طوری که لیا بشنوه گفت: اون هاته.شونه های لیا که انگار تو خلسه فرو رفته بود پرید و با نگاهش دنبال هری گشت و ناخوداگاه فاصلهش رو باهاش کم کرد. به درختی که هری روی ریشهش نشسته بود تکیه داد و جواب داد: کی؟
هری-شان.
لیا بخاطر شدت گی بودن هری چشماشو چرخوند و فقط نفسش رو فوت کرد.نگاهش هنوز روی شان قفل بود که صدای جدی هری رو شنید.
هری- اون داره هانا رو میترسونه؟
بلند شدن ناگهانی هری و حرکتش به سمت اون دو نفر، وقت کافی برای تحلیل شرایط رو به لیا نداد و فقط تونست ناظر کارهای هری باشه.
هری کنار هانا قرار گرفت که نگاه شان به سمتش برگشت و برخلاف انتظارش، اصلا نگاه ناآروم و تهدیدآمیزی نداشت.
به هانا که گونه هاش کمی سرخ شده بودن و توی فکر بود نگاه کرد و با صدای بم و آرومش گفت: تموم شد؟
هانا متوجه نگرانی هری شد و سعی کرد خجالتش رو به جای سکوت طولانی، با کمی حرف زدن کاور کنه.
هانا- عام.. حدس میزنم.
به شان نگاه کوتاهی انداخت و دوباره به هری نگاه کرد. دستش رو روی بازوی اون گذاشت و نزدیکتر بهش ایستاد و همونطور گفت:هشدار برای همهمونه ...هر چهار نفر.
به شان نگاه کرد و برای اینکه مطمئن شه که چیزی رو اشتباه نمیگه همونطور که خیره به چشمای تیره ی مرد مقابلش بود هری رو مخاطب قرار داد.
هانا- گفت که هشدارش شامل همهمون میشه و نفر چهارم همین الان هم درگیرشه.. یعنی شرایط خوبی نداره و..
مکث کرد و وقتی مکثش طولانی شد هری به شان نگاه کرد. اون هنوز به چشمای هانا زل زده بود.هری چشاش رو باریک کرد و رو به هانا گفت: خب؟
هانا نفس عمیق و تقریبا سریعی کشید و به هری نگاه کرد.نگاهش مستاصل بود و اینبار کمی نگرانکننده.
هانا- فکر کنم باید پیداش کنیم
هری- و ؟
هانا-هری!هانا با چنگ زدن به موهاش کمی اونها رو پخش کرد. اینطوری احساس راحتی بیشتری داشت و بهتر میتونست چیزی که میخواد رو انتقال بده.
بازوی محکم هری رو توی دستش فشرد و اینکار، ناخوداگاه اعتمادبهنفس بیشتری برای ادامه دادن بهش داد.
هانا- باید اونو پیدا کنیم.. باید بهش کمک کنیم و.. و ازش کمک بخوایم .. یعنی اون باید باهامون باشه تا بتونیم در آینده یه چیزایی رو پیش ببریم. پس باید هرچه زودتر..
هری-چی رو پیش ببریم؟
هانا خیره به چشمای هری گفت: قرار نیست همه چی همیشه همینقدر آروم پیش بره. این چیزیه که بهم گفته.. و باید با هم براش آماده باشیم. با نفر چهارم.
YOU ARE READING
Chosen
Fanfiction- اون قراره گند بزنه به همه چیز! اون عوضی به دوتا دختر و دوتا پسر قدرتهاش رو داده تا بتونه حاصل آمیزش قدرتهای فاکیش رو روی موش های آزمایشگاهیش ببینه. این یه سناریوی لعنتی تکراریه هانا و حدس بزن چی؟؟ من گیام!