از آرامشِ موقتِ حاکم بر فضای داستان لذت ببرید؛)
همانا ماندگار نخواهد بود!
------------------------------------------------------------------
صدای غر زدن های بدون وقفه ی لیا و تلاشِ تواَم با خنده ی هانا برای ساکت کردنش رو میشنید و همونطور که انگشتای بلندش رو توی موهای نیمهمرطوبش فرو میبرد به نشیمن نزدیک میشد که صدای زنگ موبایلش لابلای سروصدای لیا و هانا توجهش رو جلب کرد.لیا خیز برداشت تا موبایل هری رو از روی دسته ی مبلی که هانا روش نشسته بود بقاپه اما وقتی هانا زودتر از اون برداشتش، تیرش به سنگ خورد.
هانا بی توجه به اشاره های ریز لیا و بدون اینکه به صفحه ی موبایل هری نگاهی بندازه فقط اونو به سمت هری گرفت.
هری همزمان با جواب دادن موبایلش نگاه جدی ای به لیا انداخت که لیا تونست ازش "مراقب رفتارت باش" رو بخونه و توی مبلش فرو بره.
هری- بله؟
موبایلش رو روی اسپیکر گذاشت و روی میز مقابلش قرار داد و با موزی که از توی ظرف میوه ی هانا دزدید روی مبل ولو شد.
قبل از گرفتن هر جوابی از کسی که پشت خط بود، صدای نفس عمیقی به گوششون رسید و بعد، این ماری بود که بالاخره به حرف اومد.
ماری-سلام هری. حالت خوبه؟
هری گازی از موزش زد و با دهن بسته جواب داد.
هری-اوهوم. هوم؟
ماری که نمیدونست با این بیخیالی و راحتی بیش از حد هری چیکار کنه فقط خودش رو کنترل کرد تا بتونه اخبار رو ذره ذره بهش انتقال بده.
ماری- سفر چطور بود؟ تمام مدت موبایلت خاموش بود!
هری- باید عادت کرده باشی.. اوضاع چطوره؟دوباره صدای نفس عمیق ماری توی اتاق پیچید.
ماری- اوضاع.. خوبه.
هانا به هری نگاه کرد و همین هری رو مطمئن کرد که باید به خوب بودن اوضاع شک کنه.خودش رو جمع و جور کرد و با لحنی که ناخودآگاه جدی شده بود ماری رو صدا زد.
هری- ماریا!
ماری تونست اخم جدی هری رو از پشت تلفن تشخیص بده و همین مضطربش کرد. به خودش لعنت فرستاد که اجازه نداد جاستین این کار رو به عهده بگیره.
قبل از اینکه مکثش هری رو عصبی کنه به حرف اومد.
ماری- اوضاع اینجا زیاد خوب نیست هری.
هری موزش رو پرت کرد روی میز و موبایلش رو جلوی صورتش گرفت.چشمای سبز زیباش رو باریک کرد و سعی کرد لحنش رو جدی نگه داره و صداش رو برای ماری بلند نکنه.
هری- دست از تلگرافی حرف زدن بردار و واضح بگو چه اتفاقی افتاده ماریا.
صدای بم و جدی هری ماری رو وادار کرد به حرف زدن.اون به خوبی میدونست که عصبانی کردن هری اصلا نتیجه ی جالبی نداره.
YOU ARE READING
Chosen
Fanfiction- اون قراره گند بزنه به همه چیز! اون عوضی به دوتا دختر و دوتا پسر قدرتهاش رو داده تا بتونه حاصل آمیزش قدرتهای فاکیش رو روی موش های آزمایشگاهیش ببینه. این یه سناریوی لعنتی تکراریه هانا و حدس بزن چی؟؟ من گیام!