part .22.

226 58 144
                                    

Fateme:
هانا-کجای این موضوع که ده روز به اینجا نیومده عجیبه؟

موهای لختِ کوتاه شده‌ش رو با دست عقب زد و چتری‌هاش رو از جلوی چشماش کنار زد. لیا جوری که انگار واضح بود گفت: اون شنبه‌ها ناهارش رو توی مک‌دونالد میخورد تا همین هفته که اونجا پیداش نشد.

هانا با ابروهای بالارفته به دوستش نگاه کرد و گفت: و تو اینو از کجا میدونی؟

لیا کلاهش رو روی موهاش جابجا کرد و با کمی خودشیفتگی جوابش رو داد.

لیا-چند سال وقت داشتی بفهمی من چقدر دقیق و حواس‌جمعم هانا.. بیشتر تلاش کن!

اگر هفته‌ی پیش بود هانا به حرفش میخندید و بهش میدل فینگر تقدیم میکرد اما در اون لحظه بدون نگاه گرمی انگشتش رو برای اون دختر بالا گرفت.

- در مورد سوال آخرتون هم باید بگم جاستین بیبر توی ناحیه‌ست..هیچ فعالیتی بیرون از خونه‌ی ویلیامز انجام نداده و در سطح ناحیه دیده نشده اما میدونم که همین‌جا حضور داره.

لیا با اخم کم‌رنگی به اون مرد که بدون نگاه‌کردن به اونها توضیح داده بود، خیره شد و گفت:ببخشید!؟ بدون هیچ مدرکی با اطمینان میگی اون اینجاست؟ همه ی اطلاعاتتون بر اساس حدسه؟

جمله ی آخرش رو رو به جمع گفت در حالی که حتی یک نگاه هم دریافت نکرد و همون مرد بود که جوابش رو با حوصله داد.

- آقای استایلز در جریان امور قرار داره.. بهت اطمینان میدم خانوم راسل!

هانا و لیا با تعجب و چشم‌های درشت‌شده به هم نگاه کردن و بعد این هانا بود که اجازه نداد لیا کنجکاوی بیشتری به خرج بده و بعد از تشکر کوتاهی از اونجا بیرون زد.

اخم‌هاش در هم بود و نمیتونست درست فکر کنه اما با چیزی که به ذهنش رسید توی دلش از لیا بابت به موقع سررسیدن و قطع کردن رشته ی افکارش تشکر کرد.

لیا- حدس میزنم به جاس کنار ویلیامز خوش نگذشته.. اون بچ واقعا قصد نداره از اینجا بره!

هانا چتری‌هاش رو مرتب کرد و همونطور که پشت فرمون مینشست گفت: فکر میکنی برام فرقی میکنه؟

نگاهی به دختر موقرمزی که صندلی کنارش رو پر کرد انداخت و با به راه انداختن ماشین، بحث قبلی رو خاتمه داد.

ChosenWhere stories live. Discover now