part .14.

224 59 76
                                    


هی بادیز!
با شرم و حیا وارد شوید😈
لذت ببرید💙

-----------------------------------------------------------------

*Smut*

با انگشتای باریکش چشم‌هاش رو مالید و سرفه‌ی کوتاهی کرد و چیزی نگذشت که دستی دورش حلقه شد و تن پسر رو کشید زیر بدنش.

رد گرما و خیسی زبون مرد روی گردن و فکش باعث داغ شدن تنش شد و چشماش رو بسته نگه‌داشت تا وقتی که سوزش پوست گردنش بخاطر گاز‌های محکمی که مرد ازش میگرفت رو حس کرد.

با چشم‌های خمار به سقف خیره شد و جابجایی گازهای ریز و دردناک رو از گردن تا سینه‌ش حس کرد و وقتی حس برق‌گرفتگی و درد از نیپلش توی بدنش پیچید ناله کرد. 

بی‌حال به ملافه چنگ زد و سعی کرد جلوی بلندشدن صداش رو بگیره اما با سیلی ای که روی نیپل زخمی و خونیش نشست بدنش منقبض شد و از درد و لذت داد زد.

وقتی سنگینی از روی بدنش برداشته شد نگاه گرسنه‌ش رو به مردی که سرجاش دراز کشیده بود و با انگشت‌ شصت و اشاره‌ش چشماش رو میمالید دوخت و تقریبا با ناله اسمش رو صدا زد.

جاستین- راب!

رابی نفس عمیقی کشید و چشم‌های سرخ‌شده از مالشش رو دوخت به صورت پسر چشم‌و‌ابرو تیره‌ی کنارش.جاستین خودش رو تکون داد تا بهش نزدیک بشه که دست مرد روی شونه‌ش نشست و صداش به گوش پسر رسید.

رابی-نه جاس!میذاریمش برای بعد.

جاستین که انگار منتظر همین حرف بود به آرومی سر تکون داد و طوری که درد زیادی به زخم‌های بدنش راه پیدا نکنه برگشت و پشت به اون مرد، خوابید.

صدای نفس عمیق و درمونده‌ی رابی بغض رو توی گلوی جاستین، دردناک‌تر کرد و باعث شد بیشتر توی خودش مچاله بشه.

رابی-جاس!

نزدیک شدن مرد رو حس کرد و دستی که روی بازوش قرار گرفت بهش فهموند که دوباره قراره عذرخواهی مسخره‌ش رو بشنوه.

رابی- عزیزم!
جاستین-دارم سعی میکنم بخوابم راب.

بوسه ی خیسی که پشت شونه‌ش حس کرد باعث شد بدنش کمی آروم‌تر بشه و رابی با دیدن صحنه‌ای که آفریده بود زمزمه کرد.

رابی-اما من بهت نیاز دارم.

اشکی از از گوشه‌ی چشمش روی بالشت چکید و سر به چپ و راست تکون داد و گفت:نداری.

بوسه‌های خیس و پشت سر همی که از شونه تا بازوی کبودش رو مرطوب کرد باعث شد نفس عمیقی بکشه.

رابی-خودت خوب میدونی که چقدر میخوامت اما.. ما درباره‌ش حرف زدیم عزیزم..داد زدنت باعث میشه مودَم عوض شه.. این دست خودم نیست!

جاستین سر جاش چرخید و به چشم‌های مرد خیره شد و گفت:فکر میکنی من با وجودِ دونستن این، با اراده ی خودم داد میزنم؟

ChosenWhere stories live. Discover now