رهام گوشه سرد حموم خودش رو جمع کرده بود و توی حالت خلصه فرو رفته بود.. انگار نه چیزی میشنید و نه چیزی حس میکرد. همه چیز قشنگ بود. توی یه لحظه خراب شد.
یاد وقتی افتاد که آبان رو دستگیر کردن. هیچ کاری نتونست بکنه. بدون آبان بیپناه میشه. شاید آبان خیلی زور بازو نداشته باشه ولی اونقدر قدرتمند هست که به زندگی خاکستری رهام رنگ ببخشه و حالا این تکیهگاه از رهام گرفته شده.
بهش پیام داد باهم حرف زدن و فکر میکرد میتونن یه رابطه مخفی داشته باشن اما همه چیز با تماس رعنا درخشنده از بین رفت.
اون دختر حق داشت نگران برادرش ، آبروی خانوادش، حیثیت پدرش باشه.
اگه بلایی سر آبان میومد چی؟ رها لجبازه. انتقام میخواد و رهام در برابرش هیچ قدرتی نداره.
رهام تاج. اون مرد مغرور و قوی تبدیل به پسر بچهای گوشه حموم شده که از سرما به خودش میلرزه و بغض به گلوش فشار میاره و نمیزاره نفس بکشه.
رهام بدون آبان نمیتونه سر پا بشه و تا ابد زمین گیر میشه.
شاید آبان قبول کنه از ایران برن. اون جوری یه امیدی هست. خیالش راحت میشه اگه رها دست از سرشون برداره میتونه یه زندگی داشته باشه.پوریان چند ضربه به در حموم زد و بعدش حرف زد.
-هی.. زنده ای؟ فرهاد دو ساعت دیگه میرسه خونه. دارم میرم خرید چیزی نمیخوای؟
-فقط دست از سرم بردار.
حرف های فرهاد دوباره توی سرش طنین انداخت.
(( رهام داداشم رو کشتن.. اونقدر کتکش زدن که تمام دنده هاش شکست. پاره تنم رو فرستادن بالای دار میفهمی؟ بابای خودم پسرشو برد پیش پلیس با مدرک و هر کوفت و زهرماری تحویل داد. با افتخار صندلی رو از زیر پاش کشید. تو حالیت نیست بعضیا چقدر بیرحم میشن. کاری که آدما با هم خون خودشون میکنن رو حیوونا نمیکنن. منو ببین.. چند ساله دلخوشیم سنگ قبرشه. سنگی که حتی اجازه نمیدادن روی قبرش بزارم. اینکارو با خانوادش نکن. دست از سرش بردار. تو رو خدا آبان رو ول کن. بزار زندگی کنه. لطفاً . وسیله هاش رو میبرم براش. حال و احوالش رو هر روز بهت میگم فقط ولش کن. تو رو به حضرت عباس دست از سرش بردار. تو میتونی خودت رو نجات بدی ولی آبان چی؟ ))
کسی نمیفهمید جونی برای رهام نمونده. درونش آشوبه و خشم و غم ترکیب شده و قلبش رو مچاله میکنه.
رها گذاشته رفته و هیچ خبری ازش نیست. حتی نمیتونه عصبانیتش رو سر اون خالی کنه.
شاید واقعاً عشق آبان جواب نفرین ها و گریه های رها بوده.. آبانی که دوستش داره ولی قسمتش نیست. به چه امیدی برای آیندشون خیال بافی کنه؟
همهی سنگ ها جلوی پاشون تلنبار شده. گی بودن توی ایران. قلب ضعیف آبان. افسردگی خودش. خواهر روانیش. دریا.....

YOU ARE READING
آبان یک دریا
Teen Fiction[COMPLETE]by saba2079 آبان پسری که بینهایت عاشق دریاست و از دریای عزیزتر از جونش دور میشه و برای دانشگاه به تهران میاد. با یه مشکل از خوابگاه جا میمونه و با چهارتا پسر دیگه هم خونه میشه و به یکیشون دل میبنده. ((اگه از رمان گی فارسی خوشتون میاد ی...