آبان پاکه و متوجه اتفاقای اطرافش نیست.
توی عمق چشمای عسلیش تنهایی معلومه. مثل خودش اونم تنهاس.
وارد ساختمون شرکت شد و از پله ها بالا رفت. به بخش سفارشات رسید و در رو باز کرد.
وارد اتاقش شد و پشت میز نشست و به دیوار پر از برگه و نوشته نگاهی انداخت. انگشت هاش رو بین ابرو هاش گذاشت و کمی فشار داد.
هنوز یه سری از سفارشات رو ارسال نکردن و سفارش های جدید رو به تولیدی نداد. یه سری جنس توی گمرک مونده و هیچکس جوابگو نیست. لپ تاپش رو روشن کرد تا به ایمیل های نمایندگی ها جواب بده. برای چند ثانیه به صفحه مانیتور خیره شد و ذهنش سمت چشم های آبان کشیده شد. چشم های کاراملی جذابش وقتی بهش نگاه میکرد....
دیوانه کنندس.
سرش رو تکون داد و سعی کرد بهش فکر نکنه اما بدن لاغر و ریزه میزش خیلی بغلی به نظر میاد.
چند بار نفس عمیق کشید. تا حالا نسبت به کسی چنین حسی نکرده بود. چه مرگش شده؟ تمرکزش رو از دست داده بود و فقط یه نگاه این بلا رو سرش آورده.
چند ضربه به در اتاقش خورد و بعد مسئول فروشش بدون اینکه جوابی بشنوه وارد اتاق شد.
-صبح بخیر. از من زودتر اومدی.
-سلام. کارام مونده بود. غیر از تو بازم کسی میاد؟
-نه.. امروز فقط خودمم و خودت. صبحونه چی بخوریم؟
-زهرا من صبحونه خوردم. به دیوار نگاه بنداز هر کدوم مربوط به کار خودت بود درستش کن حوصله ندارم.
-رهام؟! حالت خوبه؟
-آره. یه ذره خوابم میاد.
-میخوای دوتا قهوه غلیظ درست کنم باهم بخوریم؟
-باشه.. دستت درد نکنه.
-راستی خوش تیپ شدی.. مثل همیشه.
رهام لبخند زد و بهش خیره شد. اونم مثل همیشه شیک پوش بود. دختر خوشگلیه خیلی هم اجتماعی و خوش صحبته. هر از گاهی زیادی باهاش گرم میگیره ولی رهام هیچ وقت بهش پیشنهاد نداد تا باهم باشن.
نیروی کاری خوبیه و نمیخواد بعداً به هر دلیلی باهاش سر سنگین بشه.
یه ربع گذشت و زهرا همراه دوتا فنجون قهوه به اتاقش برگشت. روی صندلی نشست و فنجون رو سمتش گرفت.
-بخور برات فال بگیرم.
-فال؟ بیخیال فقط قهوه رو میخوام.
-رهام اذیت نکن دیگه. بخور نیت کن بعدش برگردون فنجون رو یه انگشت بزن وسطش بده فالت بگیرُم.
-سر صبحی حتما میخوای بگی یه سفر داری یه اتفاق خوب برات میوفته و از این حرفا.
-اگه قهوه رو باور کنی بهت حقیقت رو میگه.
YOU ARE READING
آبان یک دریا
Teen Fiction[COMPLETE]by saba2079 آبان پسری که بینهایت عاشق دریاست و از دریای عزیزتر از جونش دور میشه و برای دانشگاه به تهران میاد. با یه مشکل از خوابگاه جا میمونه و با چهارتا پسر دیگه هم خونه میشه و به یکیشون دل میبنده. ((اگه از رمان گی فارسی خوشتون میاد ی...