با غلت زدن آبان، از خواب پرید. گرگ و میش صبحه و صدای پرنده های توی خیابون به گوشش میرسه. آبان دوباره چرخید و این دفعه به لباس رهام چنگ زد. روی پیشونیِ سفیدش قطره های عرق نشسته و سخت نفس میکشه.
رهام دستش رو سمت لاله گوش آبان برد و نوازشش کرد.
-هی.. پاشو خوابالو. فقط یه خواب بَده. پاشو تا تموم بشه. آبانم. پاشو کابوست تموم بشه بعدش بخواب. آبان..تن آبان لرزید و چشم هاش رو باز کرد. نفس نفس زد و قطره اشکی به روی گونهش چکید. رهام دستش رو روی صورت آبان گذاشت و نوازشش کرد.
-هیش.. کابوس بود و حالا تموم شده.. ببین من اینجام کنارت.آبان به چشم های رهام خیره شد و بعد به لب هاش نگاه کرد. توی اون لحظه دنبال درمانی برای روحش بود. لب هاش رو روی لب های رهام گذاشت و رهام گردنش رو نوازش کرد و باهاش همراهی کرد. آبان سرش رو عقب کشید و روی سینه رهام گذاشت و نفس نفس زد.
-توی خوابت چی دیدی؟
-یه قایق موتوری . درد داشت.. همه ازم متنفر بودن.
-فقط یه خواب بود. چشم هات رو ببند.
-نمیخوام دیگه بخوابم.
-چشم هات رو ببند و تصور کن.
-بستم.
-تو توی یه باغ گل بزرگ وایسادی. من دستات رو گرفتم و خانوادت صدامون میکنن تا بریم پیششون. یه جایی شبیه بهشت که صدای شر شر یه آبشار رو هم میشنوی.
-دیگه چی اونجاش؟
-یه بچه گربه لوس..یه رنگین کمون خوشگل. یه تو. یه من. ما..
-ما... میشه من و تو همیشه ما بمونیم؟
-همیشه.. تا ابد..
-رهام؟
-جانم.
-آم.. خب.. میشه محمکتر بغلم کنی. هنوز میترسم.
رهام دست هاش رو دور تن آبان سفتتر کرد و روی موهاش رو بوسید و چشم هاش رو بست.
-دوباره بخواب. وقتی خوابت برد میرم سر کار.
-نمیشه بمونی؟
-باید برم.
-باشه.
-زود میام. یه کتاب بخرم باهم بخونیم؟
-کتابایی که من دوست دارم رو تو دوست نداری.
-همیشه یه کتابی هست که کسایی که به هم ربطی ندارن رو بهم ربط بده. یه چیزی پیدا میشه تا جفتمون دوست داشته باشیم.
-ما بهم مربوطیم.
-اوهوم.
پلک های آبان گرم شد و دیگه صدای رهام رو نشنید. عطر تنش رو نفس کشید و دوباره به خواب رفت. این دفعه خوابی ندید ولی یه صدا توی ذهنش بود.
YOU ARE READING
آبان یک دریا
Teen Fiction[COMPLETE]by saba2079 آبان پسری که بینهایت عاشق دریاست و از دریای عزیزتر از جونش دور میشه و برای دانشگاه به تهران میاد. با یه مشکل از خوابگاه جا میمونه و با چهارتا پسر دیگه هم خونه میشه و به یکیشون دل میبنده. ((اگه از رمان گی فارسی خوشتون میاد ی...