15

1.8K 290 109
                                    

رامین ماشین رو کنار کمربندی نگه داشت و از ماشین پیاده شد. سمت راست ماشین رفت و در رو باز کرد و کنار آبان خم شد.

-بگو چی شده.

-هیچی. فقط. خیلی تنهام.

-هی بزغاله . من دوست دارم. مامان دوست داره. بابا دوست داره. رعنا که دیگه عاشقته. خانوادت تا همیشه پشت میمونن دیگه چی می‌خوای؟

-دروغه.

آبان پاهاش رو جمع کرد و صورتش رو برگردوند.

رامین در ماشین رو بست و دوباره جای راننده نشست ولی ماشین رو روشن نکرد.
-چرا فکر میکنی دروغه؟ تو ته تغاریمونی. دردسر دوست داشتنیمون.

-من اضافیم.

-این چرت و پرتا رو کی تو گوشت کرده؟ برای همه عزیزی.

-من مایه تاسفم. آبرو برم. مامان و بابا نمی‌خوان بچشون باشم. من یه موجود کثیفم و تو ازم متنفری. خودم میدونم. من اضافیم...

-آبان کی این حرفا رو بهت گفته؟ تو فقط اینو بهم بگو.

-خودتون گفتین.

رامین سکوت کرد. یادش اومد آبان از چه چیزی صحبت میکنه. نفس عمیقی کشید و به روبه رو خیره شد.

-اون موقع نمیدونستیم از دست دادنت چقدر درد داره. حالیمون نبود همه ی زندگیمونی. آبان. تو پاک ترین آدم روی زمینی و با همه وجودم دوست دارم داداش کوچولوم.

رامین آهی کشید و ماشین رو روشن کرد. آبان هیچی نگفت. یعنی باور کنه دوستش دارن. که تنها نیست. با حرکت ماشین و آهنگ بیکلامی که پخش میشد خوابش گرفت. سمت دنیای خوابش کشیده شد و توی رویای خودش غرق شد.

(( یه دنیای سر سبز و یه دریای بی پایان. آبان توی آب بود؛ دریا نورانی بود و اما آبان غمگین بود.

هیچکس رو توی خوابش نمیدید اما میدونست خدا به حرفاش گوش میده.

-چرا من اینجوریم؟ نمیخواستم عاشقش باشم اما عاشقشم. تو خواستی نه؟ نمیشه من همینجا بمونم و برنگردم؟

جوابی نشنید اما توی ذهنش میدونست باید برگرده. شاید دیر ولی یه زندگی دوباره منتظرشه. فقط باید دوباره راه دریا رو پیش بگیره و بره تا به زندگی برگرده. تا این دفعه عاشقیش گناه نباشه. تا قویتر باشه. تا حمایت بقیه رو داشته باشه.

دوباره با خدایی که میدونست کنارش نشسته اما نمیبینتش حرف زد.

-این دفعه بقیه درکم میکنن؟ میشه یه کاری کنی اذیتم نکنن. آخه درد داره. دیگه درد نمی‌خوام. مرسی که دوستم داری. منم عاشقتم. ای کاش میذاشتی بغل خودت بمونم. اینجا بهشته مگه نه؟ آره میدونستم بهشته. آدم ها میگفتن من میرم جهنم. نفهمیدن هم بهشت رو دیدم هم دوباره یه زندگی کامل هدیه گرفتم. من یه شانس دوباره برای دنیای بدون درد دارم. وقت رفتنه؟ زوده. می‌خوام پیشت بمونم. آهان. پس باید برم. چند سال دیگه دوباره میام. این دفعه حسابی از زندگیم استفاده میکنم. مراقبم باشیا. خدام خیلی دوست دارم.

آبان یک دریاWhere stories live. Discover now