آبان حس خیلی خوبی داشت. این بهترین استقبال دنیاس. نمیدونست چه واکنشی نشون بده. رهام دست هاش رو آروم از دور آبان باز کرد و یک قدم عقب رفت. آبان برای شکستن سکوت ظرف زیتون رو بالا گرفت و لبخند زد.
-زیتون..
-زیتون!
-خودت خواسته بودی..
رهام ریز خندید. آبان با نمک ترین انسان روی زمینه. دست هاش رو دو طرف صورت آبان گذاشت و کمی لپ هاش رو فشار داد و با غنچه شدن لب هاش مغزش از کار افتاد.
سرش رو جلو برد و آبان کمی خودش رو عقب کشید. رهام به خودش اومد. سرش رو کج کرد و لب هاش رو روی گونه آبان گذاشت و همونجوری زمزمه کرد.
-مرسی. برای همه چیز...
-مگه چی کار کردم.. زیتون هم بابام خرید.
رهام لبخند و از جلوی در کنار رفت.
-بیا تو.. الان حالت خوبه؟ نسبت به دیشب بهتری؟
-آره خوبم.. آم. از کجا فهمیدی؟
-بهت زنگ زدم. خواهرت گفت..
-آهان.. بهم نگفته بود. حتما یادش رفته.
آبان حتی به اسمی که برای رهام گذاشته بود فکر نکرد. وقتی رعنا چیزی بهش نگفته پس هیچ اهمیتی براش نداشته. وارد خونه شد و بدنش رو کش داد. تمام راه خواب بود و حالا اصلا خوابش نمیاد. دلش میخواد دوباره کنار رهام تنهایی غذا بخوره.
-رهام... من گشنمه.
-نیمرو میخوری؟
-اوهوم... زرده شل دوست نداما.
-هر جور تو دوست داری درست میکنم. لباسات رو عوض کن بیا.
آبان با شوق به چشم های رهام خیره شد و نفهمید تیله های عسلی چشماش چه ضربه ای به قلب رهام میزنه.
به اتاق رفت و از بین وسیله هاش یه هودی گشاد خاکستری برداشت. به نظرش هوای خونه سرده. شلوار گرم کن سادش رو پوشید و صدای جلز و ولز روغن رو بین خر و پف های ترسناک پوریان تشخیص داد.
اول دستشویی رفت و بعد از اتاق بیرون رفت و منتظر سر میز غذا خوری نشست. رهام با دیدنش لبخند زد و ماهیتابه داغ رو روی میز گذاشت و چند تیکه نون از توی یخچال درآورد. یه کاسه کوچیک زیتون هم برداشت و کنار آبان گذاشت و بعد رو به روش نشست.
-خب. بخوریم؟
آبان سر تکون داد و یه تیکه نون برداشت و رهام بهش خیره شد. همه چیزش زیباست. حتی کوچکترین رفتاراش. این آدم هیچ عیب و نقصی نداره. حتی موهای بهم ریختش و لب های روغنیش هم فوق العادست.
آبان با دهن پر حرف زد.
-تو نمیخوری؟-خیلی گشنه نیستم ولی زحمت کشیدم نیمرو درست کردم مگه میشه نخورم.
YOU ARE READING
آبان یک دریا
Teen Fiction[COMPLETE]by saba2079 آبان پسری که بینهایت عاشق دریاست و از دریای عزیزتر از جونش دور میشه و برای دانشگاه به تهران میاد. با یه مشکل از خوابگاه جا میمونه و با چهارتا پسر دیگه هم خونه میشه و به یکیشون دل میبنده. ((اگه از رمان گی فارسی خوشتون میاد ی...