حس خوبی به رهام دست داد. سرش رو کمی خم کرد و موهای آبان رو بو کرد... بوی شکلات میده. همه چیز این پسر شیرینه.
دستش رو سمت پهلوش برد و آروم آبان رو بیشتر سمت خودش کشید. نمیفهمه مگه دنیای کوچیکِ بین دست های این پسر چقدر بزرگه که اینجوری آرومش میکنه..
آبان هومی گفت و دوباره غلت زد. رهام دستش رو برداشت تا بیدارش نکنه. وقتی کامل چرخید و پشتش به روهام بود دست هاش رو باز کرد توی هوا تکون داد.. انگار دنبال چیزی میگشت تا بغل کنه.
رهام لبخند زد و بالشی که کنارش بود رو برداشت و به دست آبان داد.
محکم بغلش کرد و صدای نفس های عمیق شد.دستش رو بین موهای آبان برد.. کمی نوازش کرد و به گردن سفیدش چشم دوخت. حتی توی تاریکی هم پوست روشنش مشخصه.
خم شد و لب های گرمش رو روی پوست آبان گذاشت. چه حس زیبایی..
با تکون خوردن آبان کنار کشید و سریع پلک هاش رو روی هم گذاشت و خودش رو به خواب زد.
آبان دستش رو پشت سرش کشید و به اتاق خیره شد. توی تخت نشست و دید کسی کنارش خوابیده.
-رهام؟ برگشتی؟
رهام جوابی نداد. آبان به سمتش چرخید و دوباره دراز کشید. چشم های عسلیش رو توی تاریکی به رهام دوخت. با نور خیلی کمی که از پنجره میومد میتونست کمی از صورتش رو ببینه.
دستش رو بلند کرد و بدون هیچ فشاری گونه رهام رو لمس کرد.
به دست رهام که بالای سرش بود نگاه کرد و خودش رو بالا کشید و سرش رو روی ساق دست رهام گذاشت؛ دستش رو دراز کرد و پتو رو بالا تر آورد و روی سر شونه رهام کشید و چشم هاش رو بست.لبخند روی لب رهام رو ندید و خوابید.
با صدای بلند هشدار گوشی از خواب پرید. ساعت ۶ صبحه و هنوز خوابش میاد. ناله ای کرد و بالش رو روی سرش گذاشت و چشم هاش رو بست.
_خفش کنین.. کپه مرگمو گذاشتم.
صدای غر غر پوریان بلند شد و بعد صدای گوشی قطع شد. دستی اومد و بالش رو از روی سر آبان بر داشت.
-آبان.. پاشو دیرت میشه.. آبان؟ من دارم میرم بیمارستان تو هم سر راه میرسونم. آبانی..
-مامان... پنج دقیقه..
-پاشو.. نگو که صدای من شبیه مامانت شده.
-ها..!
-چشمات رو باز کن.. زود باش..
صدای پوریان بلند شد.
-فرهاد ببند. خیر سرم خوابم.
-پوریان تو مگه کلاس نداری .. پاشو ببینم.
فرهاد سمتش رفت و پتوش رو کشید و محکم تکونش داد.
-پاشو ببینم.
YOU ARE READING
آبان یک دریا
Teen Fiction[COMPLETE]by saba2079 آبان پسری که بینهایت عاشق دریاست و از دریای عزیزتر از جونش دور میشه و برای دانشگاه به تهران میاد. با یه مشکل از خوابگاه جا میمونه و با چهارتا پسر دیگه هم خونه میشه و به یکیشون دل میبنده. ((اگه از رمان گی فارسی خوشتون میاد ی...