وقتی به خونه رسیدن بوی سیب زمینی سرخ کرده همه جا پخش شده بود. آبان لبخند بزرگی زد و مستقیم سمت آشپزخونه رفت.
به بشقابی که روی گاز پر از سیب زمینی رها شده بود خیره شد و دوتا ازش برداشت و خورد. آه آرومی گفت و چندتا دیگه هم خورد. دست پوریان از جلوی چشمش رد شد و مشت بزرگی سیب زمینی سرخ کرده دزدید.
فرهاد کنار یخچال ایستاده بود و به جفتشون نگاه میکرد و آروم میخندید.
ایده ی قایم کردن یه دیس سیب زمینی توی فر ایده خوبی بوده چون هیچ چیز از اون بشقاب باقی نمیمونه.
پوریان از کنار فرهاد رد شد و سس کچاپ رو از یخچال برداشت و پیش آبان برگشت. دو نفری تمام بشقاب رو تموم کردن و وقتی فقط چهارتا دونه باقی مونده بود آبان به حرف اومد.
-پس بقیه چی؟
پوریان سه تا از سیب زمینی ها مونده رو خورد و آخریش رو توی دهن آبان گذاشت و با دهن پر حرف زد.
-ولشون کن.. چسبید لامصب.. خیلی خوش مزه بود.
صدای قهقهه فرهاد بلند شد و آبان با لب و لوچه سسی برگشت و باهاش چشم تو چشم شد. فرهاد جلو اومد و سس کنار لبش رو پاک کرد و حرف زد.
-سلام .. دانشگاه خوب بود؟
-سلام.. اوهوم.. خوب بود.
پوریان: هوی فرهاد خان دیگه تحویل نمیگیری؟ رفیق جدید پیدا کردی دیگه.. باشه. باشه من اصلا میرم یه گوشه بمیرم برای خودم.
فرهاد چند ضربه به شونه پوریان زد.
-پسر قشنگم.. عمو فرهاد یاد تو هم هست. تو روزت چه جوری بود؟-ریده.. یعنی ریده هاااااا
-خبر مستی دیشبتون به گوشم رسید. چرا برگشتی خونه. مگه رهام نگفته بود مستین همونجا بمونین.
-آم.. فرهاد؟! رهام. تنها.
بعد با چشم به آبان اشاره کرد و فرهاد ابرو هاش رو بالا فرستاد دستش رو روی کتف پوریان گذاشت و فشار داد.
-دمت گرم.
آبان کمی اخم کرد رو به پوریان حرف زد.
-تو معتادی؟
-چی؟ کدوم کره خری چنین چیزی گفته؟ نازی دهن لق گفت نه؟ آخ که یه روز این عجوزه رو...
-پس اون چی بود با کتاب گرفتی؟
-فلش بود ... فلش.. پورن گرفتم.. معتاد!.. همین مونده معتاد بشم دیگه رکورد میزنم. سیگار و قلیون و عرق سگی یه مواد بیاد روش دیگه به فنا میرم.
صدای علی از پذیرایی به گوششون رسید.
-خاک تو سرت خب برو دانلود کن. کسخل دادی فلش پر کنه!-آخه ندیدی که.. مثلش رو تو نت پیدا نمیکنی.
پوریان سمت پذیرایی رفت و با علی شروع کرد به حرف زدن . فرهاد به قیافه آبان خیره شد که صورتش رو جمع کرده بود و به جایی که قبلا پوریان وایساده بود نگاه میکرد.
YOU ARE READING
آبان یک دریا
Teen Fiction[COMPLETE]by saba2079 آبان پسری که بینهایت عاشق دریاست و از دریای عزیزتر از جونش دور میشه و برای دانشگاه به تهران میاد. با یه مشکل از خوابگاه جا میمونه و با چهارتا پسر دیگه هم خونه میشه و به یکیشون دل میبنده. ((اگه از رمان گی فارسی خوشتون میاد ی...