قسمت اول: راه حل

2.2K 323 133
                                    

امپراطوري لي:

بعد از مرگ پادشاه فقيد لي مينهو با كمك داييش ارباب سئو به تخت پادشاهي نشسته بود. براي مقامات و خدمتكارها لي مينهو(٢٤ سال) گزينه بهتري در مقابل پدرش به نظر ميرسيد. امپراطور فقيد يه فرد ظالم ،مقرراتي و به شدت خودخواه و بي اعتماد بود. اون بيشتر عمرشو توي جنگ با امپراطوري هاي غربي گذرونده بود و سرزمين لي رو گسترش داده بود. اون مرد به قدري متعصب بود كه تنها پسرشو از سنين كم با انواع روش هاي جنگي كه دست كمي از شكنجه نداشتن آموزش داده بود و از دوازده سالگي اونو به ميدون هاي جنگ ميبرد .

تمام كاركنان دربار بارها شاهد زخم هاي شديد تنها شاهزاده بودن كه معمولا بدون كوچيكترين توجهي رها ميشد و تا وقتي جونش به خطر نمي افتاد پدرش اونو از مسئوليت ها كنار نميذاشت. امپراطور فقيد معشوقه هاي فراووني داشت و مرگ مادر مينهو در سنين جووني فقط باعث كمتر شدن قدرت خاندان سئو شده بود.

حالا با قدرت رسيدن شاه جوون خاندان سئو دوباره قدرت گرفت و فشارهاي خارجي كه به خاطر فرار شورشي ها به هوانگ مطرح بود شاه جوون رو تحريك ميكرد كه زودتر از شر شايعه هاي بي كفايتي و انتقام نگرفتن مرگ پدرش خلاص شه و نذاره خاندان سئو كاملا قدرتو در دست بگيرن. همه اين فشارها لي مينهو رو بي اعتماد و سخت گير كرده بود و خدمتكاراي دربار داستانهاي زيادي از دوران كوتاه امپراطوري مينهو دهن به دهن ميچرخوندن.

سئو چانگبين پسردايي شاه بود و با اينكه سن كمتري از شاه داشت( ٢٠ سال) داشت جاي پاي خودشو توي دربار محكم ميكرد. همه اين فشار ها لي مينهو رو مصمم ميكرد كه زودتر به هوانگ حمله كنه تا بتونه اعتبارشو به دست بگيره و همين باعث جمع كردن افراد مورد اعتمادش بعد از نيمه شب توي كاخ امپراطوري شده بود .

لي مينهو روي تختش با چشمهاي قرمز نشسته بود و بوي فرومون هاي قوي آلفاش جو اتاق رو ترسناك و خفه كرده بود. تك تك افراد حاضرو بررسي كرد. لي يونگبوك يا فليكس نزديكترين شخصي بود كه چشمهاي مينهو شكار كرد. مينهو اين پسر رو دوست داشت از چهارده سالگي كه يكي از سرزمين هاي غربي رو فتح كرده بودن اون پسر بچه رو ديده بود.

فليكس يه امگا بود ولي خيلي بيشتر از آلفاهاي ديگه بین برده ها دووم آورده بود. لي مينهو اون بچه رو از اون زندگي فلاكت بار نجات داده بود و قبل اينكه طعمه جنسي افراد سپاه شه از بقيه جداش كرده بود. لي فليكس اونموقع فقط هشت سال داشت و بعد گذشت ده سال با آموزش هاي مينهو علاوه بر زيباترشدن قوي تر هم شده بود. اون برگ برنده مينهو بود. فرقي نميكرد بخواد كسي رو بكشه يا اطلاعات مخفي به دست بياره فليكس كه مينهو بهش اسم لي يونبوك رو داده بود از همه بهتر بود و كسي به يه امگا شك نميكرد.

بعد فليكس همراهشو از نظر گذروند كه از فرومون هاي مينهو تو خودش جمع شده بود. يانگ جونگين يه امگاي شونزده ساله بود كه زير دست فليكس آموزش ميديد. سمت ديگه وویونگ محافظ شخصي مينهو ايستاده بود در آخر نگاهشو روي جاي خالي چان(٢٥ سال) انداخت.

Frozen fire[Complete]Where stories live. Discover now