قسمت یازدهم: تله موش

1.6K 263 241
                                    

شب قبل که فلیکس توی اون حالت از حال رفته بود، چان فهمید زیاده روی کرده و نباید به فلیکس زخمی فشار میاورد ولی نمی تونست اون جاسوس رو تحمل کنه. حالا که بالاخره همراهای چان تونسته بودن به یه آرامش موقت برسن چان میخواست تمام تمرکزش رو برای بهتر کردن شرایط زندگی اونا بذاره ولی نمی تونست از نقشه فلیکس سر در بیاره. اون پسر دقیقا دنبال چی اومده بود؟ دروغ گفتنش برای موندن کنار چان علتی جز جاسوسی داشت؟ قطعا نه. دستای فلیکس رو باز کرد و به رد قرمزی که پارچه روی مچ دستهای ظریف فلیکس گذاشته بود نگاه کرد. پسرو بغل کرد و توی رخت خواب گذاشت و کوچیکترین شلوارشو از بین لباسا پیدا کرد و توی تن پسر کرد. برعکس همیشه که سخت خوابش می برد و کابوس می دید اون شب راحت کنار فلیکس زخمی خوابید و صبح با گذاشتن یه ظرف غذا کنار رخت خوابش چادر رو برای وظایفش ترک کرد.

توی سرش لیستی از کارها درست کرده بود؛ تغییر دادن جای بعضی از چادر ها تا در صورت بارون آسیب نبینن، پیدا کردن زمین های مناسب برای کشاورزی، بررسی راه های منتهی به جایی که چادر زده بودن و سر زدن به سربازهای زخمی کارهایی بود که چان رو تا غروب بدون اینکه به امگای توی چادر فکر کنه مشغول نگه داشته بود.

هوا کم کم داشت تاریک میشد که چان سمت چادر برگشت. سری برای دو نگهبان نزدیک چادرش تکون داد و به چادر نزدیک شد. با شنیدن صدایی از داخل چادر گوشهاشو تیز کرد. بدون اینکه صدایی ایجاد کنه وارد چادر شد. چند ثانیه طول کشید تا چشماش به نور کم چادر عادت کنه و فلیکس رو ببینه که بالای سر جعبه چوبی گوشه اتاق ایستاده بود.

امگای کوچیک با نور کمی که از بیرون چادر وارد شد فورا سرشو سمت چان برگردوند و با دیدنش هیع بلندی کشید. نگاه چان بین فلیکس و صندوق پشت سرش چرخید. فرومون های آلفا کل اتاقک رو گرفته بود و باعث شد فلیکس بدنشو مثل یه گناهکار جمع کنه. چان که به فرضیه جاسوس بودن فلیکس حکم تائید زده بود با قدمای آرومی که به سمتش بر می داشت گفت: "میدونی برای گرفتن یه موش کثیف باید چیکار کرد؟ باید منتظر بمونی تا وقتی که فکر کنه کسی حواسش به سوراخ کثیفی که توش خزیده نیست و آروم سرشو بیرون بیاره و تله موش رو با دماغ کثیفش بو بکشه"

فلیکس با ترس آب دهنشو قورت داد و انقدر عقب رفت که پاهاش به صندوق چوبی چسبید. فرومون های آلفا که نشون از عصبانیتش میداد باعث شده بود حتی فلیکس نتونه دروغی جور کنه تا در دفاع از خودش بگه. وقتی چان قدم دیگه ای به سمتش برداشت فلیکس با باسنش توی جعبه نیمه پر افتاد و دو تا دستاشو پشتش ستون کرد. با برخورد چیزی به دستش به عنوان آخرین راه نجاتی که برای خودش میدید اون شی رو بیرون کشید و با حالت دفاعی سمت چان گرفت. چان پوزخندی زد و به تلسکوپ(دوربین یه چشمی) توی دست فلیکس نگاه کرد. گوشه ی بالا رفته لبش آروم آروم جمع شد و قیافه عصبانیش و بوی فرمون شدیدش باعث لرزش بدن امگا شد.

Frozen fire[Complete]Where stories live. Discover now