پارت ویژه

2.3K 293 1K
                                    

پنج سال بعد

خواجه پارک بلند گفت: "شاهزاده شما نمی تونید..."
هنوز حرف مرد تموم نشده بود که پسرک کوچیک در اتاق جیسونگو باز کرد و داخل پرید.
با دیدن امپراطور احترام گذاشت و گفت: "عه امپراطور...بابا کجاست؟"

مینهو در حالی که پتو رو روی نیم ته لختش کمی بالا می کشید نگاهی به خواجه پارک که پشت کرده بود انداخت و رو به پسر کوچیک گفت: "اولا بابا نه و همسر امپراطور...آخ..."

پتو رو مرتب کرد و لبخند سریعی زد و گفت: "نباید سرتو بندازی پایین بیای اینجا...بابات رفته چیز...رفته معبد دعا کنه. تو هم برو با خواجه پارک بازی کن." با دستش درو نشون داد که پسر بچه پاهاشو رو زمین کوبوند: "من میخوام برم سامپول ولی عمو جونگین منو نمیبره."

مینهو که صورتش قرمز شده بود دستشو توی موهاش کشید و بلند گفت: "من دستور میدم ببردت...برو سریع بهش بگو."
پسر کوچیکی که حدود پنج سال داشت گفت: "قبلا گفتم. باور نمیکنه."
مینهو بلند تر گفت: "خواجه پارک باهاش برو. فقط سریعتر برو"

جینهو احترامی گذاشت و در حالی که هنوز باورش نشده بود پدر سخت گیرش اجازه داده بره سامپول تا با یون بازی کنه اتاقو ترک کرد. خواجه پارک عرق پیشونیشو پاک کرد و گفت: "به خیر گذشت."

با رفتن پسر کوچیک، مینهو دستاشو زیر پتو برد و روی موهای خیس پسر که داشت کامشو لیس میزد گذاشت و گفت: "نزدیک بود لومون بدی"
جیسونگ سرشو بالا آورد و دور لبشو پاک کرد و گفت: "فکر کنم خودت گفتی میخوای کلی بچه داشته باشیم."

آروم خودشو بالا کشید و روی پای پسر نشست. دستاشو روی شونه ی مینهو گذاشت و گفت: "پشیمون شدی؟"

مینهو دستشو زیر چونه ی پسر کشید و در حالی که متوجه حرکت رونهای پسر روی دیکش بود گفت: "چجوری میتونم پشیمون شم وقتی تو اینقدر مشتاق سومی هستی؟"

جیسونگ سریع گفت: "ارباااب..."

مینهو لبشو روی لبای پسر گذاشت در حالیکه دستاش روی باسن پسر حرکت میکرد مشغول مکیدن لبهاش شد.

با توقف یه دفعه ای مینهو جیسونگ ازش فاصله گرفت که آلفا با تعجب ازش پرسید: "اصلا چرا جینهو میخواست بره سامپول؟من چرا اجازه دادم؟"

جیسونگ لبخندی به قیافه متعجب مینهو زد و گفت: "چون با یون دوست شده. اونروز بهم گفت میخواد یون رو محافظ شخصیش کنه..."
مینهو یا همون تعجب گفت: "همون پسر بچه آلفا که کلا شیش سالشه؟"

جیسونگ خندید و سرشو بالا و پایین کرد.
مینهو هم لبخندی زد و گفت: "فکر کنم اینا تاثیر منفی توئه"

جیسونگ سریع دستشو روی سینه ی آلفا کشید و گفت: "من؟ تا جایی که یادمه تو بهش گفتی من همیشه مراقب پدرتم. حالا اونم میخواد یون مراقبش باشه."

Frozen fire[Complete]Where stories live. Discover now