15

321 61 33
                                    

chapter 15

غلتی تو جام زدم و سعی کردم به صدای مزاحمی که بغل گوشم مرتب اسممو صدا میکرد,توجهی نکنم.

-زین,زین,زی,زدی,زی زی,زینییی,پاشو دیگه خرس!

کلافه چشمامو باز کردم و رو تخت نشستم.

+چه مرگته؟مگه نمیبینی خوابم فاکر؟

لیام خندید و گفت:فاکر رو خوب اومدی!پاشو باید بریم شرکت

شرکت؟شت کلا یادم رفته بود!

+ساعت چنده مگه؟

نگاهی به صفحه گوشیش انداخت و گفت:هفت و نیم

سریع پتو رو از رو خودم کنار زدم و اومدم از جام بلند شم که درد خفیفی تو کمرم پیچید.آروم نالیدم:لعنت به خودتو دیکت پینو!

لیام بلند خندید و حرصمو با خندش در اورد.خیز برداشتم سمتش و چندتا مشت آروم به بازوش زدم.خندشو خورد و گفت:دیگه داری خیلی شلوغش میکنی!مطمئنم لذتش بیشتر از دردش بوده!

چشمکی زد و ادامه داد:مگه نه؟

حرصی گفتم:آره ولی بد نمیشد یه لوب لعنتی میخریدی!

با شیطنت ابروهاشو بالا انداخت و گفت:بدون لوب بیشتر حال میده!

بهم نزدیک شد و کنار گوشم گفت:اینجور نیست گولدن بوی؟از دردی که به خاطر کشیده شدن سوراخت بود لذت نبردی؟

لذت نبردم؟لعنت بهش!حس جدید و واقعا خوبی بود.انگار حرفاش مستقیم به سمت دیکم میرفت.آب دهنم و قورت دادم و در حالی که به سمت دستشویی تو اتاق میرفتم تند تند گفتم:من میرم دستشویی باید زود بریم شرکت دیرمون میشه!

و تقریبا خودمو تو دستشویی پرت کردم.دستمو رو باکسرم کشیدم که مطمئن بشم اتفاقی اون پایین نیوفتاده!من با باکسر جلوش بودم؟شت!

با یاد دیشب پوکر خودمو تو آینه نگاه کردم و با صدای آرومی گفتم:احمق تو دیشب لخت مادرزاد زیره دستش بودی حالا چون با باکسر جلوش بودی خجالت میکشی؟کودن!

سرمو با تأسف واسه خودم تکون دادم.کارمو انجام دادم و بعد شستن دست و صورتم از دستشویی بیرون اومدم.خوشبختانه لیام تو اتاق نبود.شلوارمو پوشیدم و از اتاق زدم بیرون و از پله ها پایین رفتم.

صدای موسیقی ملایمی از آشپزخونه میومد.وارد آشپزخونه شدم و بوی پنکیک تو بینیم پیچید.خیلی گشنم بود.لیام پنکیک هایی پخته بود رو تو ظرف چید و روی میز گذاشت و خودشم پشت میز نشست.

Fall(Completed)Where stories live. Discover now